کتاب قرمز آموزشی رزیدنت اویل ۳ نمسیس همان ابتدای بازی درون صندوقچه وسایل قرار دارد. همراه با این کتاب، کتابی آبی رنگ نیز قرار دارد و این دو کتاب حاوی آموزش نکات اولیه بازی و اطلاعات لازم است.
بایگانی برچسب: کتاب
کم نداشته ایم بازیگرانی که سودای خوانندگی در سر داشته اند؛ اما اینبار ماجرا برعکس شده است و با خیل خواننده هایی که می خواهند بازیگر شوند سر و کار داریم!
کتاب پیگیر اخبار نباشید کار جدیدی است که عادل فردوسی پور و دو مترجم دیگر به فارسی ترجمه شده است. رولف دوبلی در این کتاب به ما میگوید چگونه میان حقایق و اخبار جعلی تمایز قائل شویم.
پس از جار و جنجال هایی که اخیرا به واسطه حذف تصویر دختران از جلد کتاب ریاضی سوم دبستان پیش آمد، در ادامه عکس کتاب های درسی سوم دبستان را مشاهده می فرمایید.
ماجرای حذف عکس دختران از کتاب ریاضی سال سوم دبستان چیست و آیا می توان مدعی شد تصویر پسران هم از کتاب علوم سوم دبستان حذف شده است؟
زينب دويد طفل را گرفت ولي او خود را از دست زينب بيرون آورد و گفت والله لا فارق عمي به خدا از عمويم جدا نمي شوم. دويد و خود را در آغوش اباعبدالله انداخت.
ابا عبدالله در شب عاشورا فرمودند من اصحابي بهتر و با وفا تر از اصحاب خودم سراغ ندارم. يكي از علماي بزرگ شيعه گفته بود من باور نداشتم كه اين جمله را اباعبدالله فرموده باشند.
دشمن رذالت مي كند سر پسر را از بدن جدا مي كنند و براي مادرش پرتاب مي كنند. مادر آن را به طرف دشمن مي اندازد و مي گويد ما چيزي را كه در راه خدا داده ايم پس نمي گيريم.
راوي گفت: حر بن يزيد را در لشكر عمر سعد ديدم در حاليكه بدنش شديدا مي لرزيد، من تعجب كردم، جلو رفتم گفتم اي حر! من تو را مرد بسيار شجاعي مي دانستم، تو چطور ترسيده اي؟
ماجرای بهلول و خلیفه حکایتی خواندنی و آموزنده از اشکال بهلول به تکبر پادشاه وقت است که در کتاب هزار و یک حکایت اخلاقی تألیف محمد حسین محمدی به چاپ رسیده است.
پندهای شنیدنی ابلیس شامل سه پند ابلیس به حضرت موسی (ع) است که در کتاب هزار و یک حکایت اخلاقی، نوشته محمد حسین محمدی چاپ شده است.
هارون الرشید پرسید: این باغ مال کیست؟ مرد مجوسی گفت: این باغ دیروز ملک پدرم بود، امروز متعلق به من است و نمی دانم فردا از آن چه کسی خواهد بود!
گفت: حالا هرکس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد! باز کسی برنخاست. گفت: شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید، اما برای رفتن نیز آماده نیستید!
اردشیر کاخ عجیبی بنا کرد، پس از اتمام آن، از حکیمی پرسید: آیا در این بنا عیبی می یابی؟ حکیم گفت: «مانند آن ندیده ام، لکن در آن یک عیب هست.»
طبیب از مشاهده ی این عمل همسرش عصبانی شد، با ناراحتی از اتاق بیرون آمد و در اولین فرصت او را طلاق گفت و زندگی گرم خانوادگی را بر هم زد.