ماجرای بهلول و خلیفه حکایتی خواندنی و آموزنده از اشکال بهلول به تکبر پادشاه وقت است که در کتاب هزار و یک حکایت اخلاقی تألیف محمد حسین محمدی به چاپ رسیده است.
بایگانی برچسب: هزار و یک حکایت اخلاقی 2
هارون الرشید پرسید: این باغ مال کیست؟ مرد مجوسی گفت: این باغ دیروز ملک پدرم بود، امروز متعلق به من است و نمی دانم فردا از آن چه کسی خواهد بود!
گفت: حالا هرکس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد! باز کسی برنخاست. گفت: شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید، اما برای رفتن نیز آماده نیستید!
اردشیر کاخ عجیبی بنا کرد، پس از اتمام آن، از حکیمی پرسید: آیا در این بنا عیبی می یابی؟ حکیم گفت: «مانند آن ندیده ام، لکن در آن یک عیب هست.»
حکایت عابد و ابلیس در کتاب هزار و یک حکایت اخلاقی تألیف محمد حسین محمدی آمده است که حکایتی کوتاه، خواندنی، جذاب، تربیتی و آموزنده است.
سگ باحیا گفت: گاهی چند روز می گذرد که چیزی به من هم نمی دهد، با این وصف درِ خانه این مرد را رها نکرده ام. اما تو یک شب که نانت قطع شد تاب نیاوردی و به دیگری روی آوردی!
در حکایت کاتب با ادب می خوانیم: منشی امیر بغداد، دچار سقوط شد و ممکن بود تا پایان عمر هم چنان سیه روز و بدبخت بماند، ولی او دارای محاسن اخلاق بود.
خدای تعالی در کتاب آسمانی تورات می فرماید: ای فرزند آدم! هرگاه دیدی که سنگدل شده ای و بدنت بیمار است و… بدان که سخن نامربوط و نابجا بر زبان آورده ای یا در کار آفرینش فضولی کرده ای.