کلیپ کوتاه و دیدنی حرف مردم درباره این موضوع است که نباید زندگی خود را بر اساس حرف و حدیث دیگران پیش ببریم! به قول معروف در دروازه را می شود بست اما در دهان مردم بسته نمی شود!
بایگانی برچسب: داستان
داستانک که به آن داستان کوتاه کوتاه، flash fiction و داستان فلش نیز می گویند روایتی هنرمندانه، دقیق و فشرده از یک داستان در کمتر از ۱۰۰۰ کلمه است.
حکایت عابد و ابلیس در کتاب هزار و یک حکایت اخلاقی تألیف محمد حسین محمدی آمده است که حکایتی کوتاه، خواندنی، جذاب، تربیتی و آموزنده است.
سگ باحیا گفت: گاهی چند روز می گذرد که چیزی به من هم نمی دهد، با این وصف درِ خانه این مرد را رها نکرده ام. اما تو یک شب که نانت قطع شد تاب نیاوردی و به دیگری روی آوردی!
در حکایت همچو سرو می خوانیم: هر درختي را ثمره اي معين است كه به وقتي معلوم به وجود آن تازه آيد و گاهي به عدم آن پژمرده شود و سرو را هيچ ازين نيست و همه وقتي خوش است و اين است صفت آزادگان.
در حکایت کاتب با ادب می خوانیم: منشی امیر بغداد، دچار سقوط شد و ممکن بود تا پایان عمر هم چنان سیه روز و بدبخت بماند، ولی او دارای محاسن اخلاق بود.
در قم در واقعه ای هولناک دیدم که دو لبم را با نخ و سوزن می دوزند و در آن حال بر دلم گذشت که این جزای آن کسی است که دهانش را مراقب نیست و هرچه می خواهد می گوید.
حکایت خنده دزد و نجات دیباباف بد زبان حکایتی خواندنی و آموزنده از حکایات هندیان است که در کتاب هزار و یک حکایت اخلاقی نوشته محمد حسین محمدی آمده است.
پادشاهي به وزيرش گفت: اسامي گدايان را در دفتري بنويس و برايم بياور تا تعدادشان را بدانم. چند روز بعد وزير دفتري را به پادشاه تقديم كرد. چند روز بعد وزير دفتري را به پادشاه تقديم كرد.
محمدی در حکایت همت مضاعف می نویسد: روزي نادر شاه با سيد هاشم خاركن از عرفاي مشهر نجف ملاقات كرد. نادر شاه به سيد هاشم گفت: شما واقعاً همت كرده ايد كه از دنيا گذشته ايد!
محمدی در حکایتی با عنوان نماز تجاري می نویسد: گدايي در مسجد بالاي سر يكي از تجار بخيل رفت و گفت: حضرت آقا، شما كه اهل نماز جماعت هستيد در راه خدا به ما هم انفاقي كنيد.
محمد حسین محمدی درباره مكافات عمل در حکایتی خواندنی و جذاب در کتاب هزار و یک حکایت اخلاقی می نویسد: روزي مرد جواني نشسته بود و با همسرش غذا مي خورد.
در حکایت نماز دو ريالي می خوانیم: مردي به امام جماعتي گفت: امروز در مسجد مشغول نماز خواندن بودم كه ديدم دزدي مي خواهد كفش هايم را ببرد.
در حکایت بهلول و تخت هارون الرشيد می خوانیم: روزي بهلول به قصر هارون الرشيد رفت و بر جاي مخصوص هارون نشست. خدمتكاران قصر، بهلول را كتك زدند…
حکایت مرد ثروتمند داستان خواندنی و جذابی است از کتاب هزار و یک حکایت اخلاقی. این کتاب تألیف محمد حسین محمدی است و در این داستان حکایت برخورد دو مرد با وضعیت مالی متفاوت را بیان می کند.