استاد محمد علی کشاورز ۲۵ خرداد ۹۹ در سن نود سالگی بر اثر نارسایی کلیه درگذشت. در این مطلب زندگی نامه و کارنامه پربار هنری مرحوم کشاورز مرور شده است.
خواندنی
طبیب از مشاهده ی این عمل همسرش عصبانی شد، با ناراحتی از اتاق بیرون آمد و در اولین فرصت او را طلاق گفت و زندگی گرم خانوادگی را بر هم زد.
عالم پرسید: پرسید: آیا سوالتان یادتان آمد؟ گفتند: بله اما خجالت می کشیم بپرسیم. گفت: خجالت ندارد، هرچه هست بپرسید. گفتند: می خواستیم بدانیم فضله انسان چه مزه ای دارد؟
حجاج يوسف بخواندش و گفت: دعاي خيري بر من بكن. گفت: خدايا! جانش بستان. گفت: از بهر خدا اين چه دعاست؟! گفت: اين دعاي خير است تو را و جمله مسلمانان را.
رومینا اشرفی توسط پسری اغفال شد. از خانه فرار کرد. پدرش تحت تأثیر احساسات و ترس از آبرو ریزی اقدام به کشتن رومینا کرد. پشیمان شد. اما کار از کار گذشته بود.
در حکایت کاتب با ادب می خوانیم: منشی امیر بغداد، دچار سقوط شد و ممکن بود تا پایان عمر هم چنان سیه روز و بدبخت بماند، ولی او دارای محاسن اخلاق بود.
حکایت خنده دزد و نجات دیباباف بد زبان حکایتی خواندنی و آموزنده از حکایات هندیان است که در کتاب هزار و یک حکایت اخلاقی نوشته محمد حسین محمدی آمده است.
پادشاهي به وزيرش گفت: اسامي گدايان را در دفتري بنويس و برايم بياور تا تعدادشان را بدانم. چند روز بعد وزير دفتري را به پادشاه تقديم كرد. چند روز بعد وزير دفتري را به پادشاه تقديم كرد.
محسن چاوشی در طول سالهای فعالیت هنری اش، چالش های فراوانی داشته است. در این مطلب نگاهی داریم به جدل های محسن چاوشی با دیگر هنرمندان کشورمان.
محمدی در حکایتی با عنوان نماز تجاري می نویسد: گدايي در مسجد بالاي سر يكي از تجار بخيل رفت و گفت: حضرت آقا، شما كه اهل نماز جماعت هستيد در راه خدا به ما هم انفاقي كنيد.
در حکایت بهلول و تخت هارون الرشيد می خوانیم: روزي بهلول به قصر هارون الرشيد رفت و بر جاي مخصوص هارون نشست. خدمتكاران قصر، بهلول را كتك زدند…
يك روز ابراهيم همه جمع ما را به چلو كبابي دعوت كرد. بهترين غذا را براي ما سفارش داد و مشغول خوردن شديم. نمي دانيد مهمان ابراهيم شدن چه لذتي داشت.
متفکر شهید استاد مطهري در کتاب ده گفتار می نویسد: دو نوع تقوا مي توانيم داشته باشيم. تقوايي كه ضعف است و تقوايي كه قوت است.
حيا در تمام مراحل زندگي ابراهيم ديده مي شد. در مقابل نامحرم به شدت حيا داشت. ما وقتي به منزل ابراهيم مي رفتيم، اصلاً با مادر و خواهر او برخورد نداشتيم.
ديكتاتور معروف ايتاليا به يكي از دوستان خودش گفته بود كه من ترجيح مي دهم يك سال شير زندگي كنم تا اينكه صد سال گوسفند زندگي كنم.