یکی از فعالان فضای مجازی از تصویر جالبی جلوی درب منزل ساکنان شهر سیدنی منتشر کرده است که در آن اخطار داده شده است: اینجا دستشویی نکنید! جریمه دارد!
اخبار اجتماعی
محمد بلوری که سالها در زمینه انتشار اخبار حوادث فعالیت دارد، در روزنامه ایران، با نشر مطلبی قتل میترا استاد را با تراژدی هولناک شاهرخ و سمیه مقایسه کرد.
حمید رضا درخشنده پس از کشتن حجت الاسلام خرسند در خیابان فریاد میزده است: قاتل جوانان کازرون را کشتم! وی همچنین با شال سبز سوار بر اسب سفید بوده است.
حسین راستگویی مجرمی است که به وسیله درفش ایجاد رعب و وحشت و جرح عمدی در بین زنان اقدام می کرد و با درفش به زنان حمله کرده و آنرا در بدن آنها فرو می کرد.
اخبار و تصاویر روز قدس در رسانه های جهان به خوبی منعکس شد ورسانه های مختلف جهانبه انعکاس و پخش راهپیمایی روز قدس در ایران پرداختند.
موضوع برخورد محترمانه و مهربانانه پلیس با محمد علی نجفی باعث واکنش طنز به ماجرای قتل میترا استاد شد و این کانال نوشت: نجفی را به کانون اصلاح بفرستید!
امام جمعه کازرون بعد از مراسم احیای شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان جلوی درب منزلش با ضربات چاقو به قتل رسید و قاتل امام جمعه کازرون دستگیر شد.
چرا شهردار سابق تهران میترا استاد را کشت؟ چرا به قتل خود اعتراف کرد؟ بخشی از ابهامات موجود را فیلم کامل حضور محمد علی نجفی در آگاهی تهران حل می کند.
فیلم اعتراف محمد علی نجفی درباره قتل میترا استاد بیانگر اعترافات شهردار سابق تهران درباره چرایی قتل همسر دومش میترا استاد است.
قاتل فردی ۴۰ ساله و عکاس بوده است که با لباس تعزیه و با اسرار سلفی گرفتن با امام جمعه کازرون وی را با ضربات چاقو به قتل رسانده است.
حجت الاسلام محمد خرسند، با ضربات چاقو و درست پس از بازگشت از مرام احیای شب قدر جلوی درب منزلش به قتل رسید. قتل امام جمعه کازرون با ضربات چاقو بوده است.
من روزانه نظرسنجی میکنم؛ یعنی توی خیابون وقتی با ماشین میروم تمام چهرههای مردم را نگاه میکنم؛ اینکه چند نفر لبخند دارند، چند نفر عصبانیاند!
امروز و پس از گذشت سالها از عمر نظام مقدس جمهوری اسلامی، با پدیده ای روبرو هستیم با عنوان مفسدان اقتصادی در لباس مومنانه که این روزها شیوع بسیاری دارد.
خبر فروش موی سر دختران در سایت دیوار و تصاویر منتشر شده از آن میتواند زنگ خطری برای مسئولان دولت و متولیان فرهنگی کشور باشد.
هنوز مدتی از این دیدارهای خیابانی نگذشته بود که روزی آریا به بهانه این که کسی در منزلشان نیست و ما می توانیم برای آینده با یکدیگر گفت وگو کنیم مرا به آن خانه لعنتی کشاند.