حکایت عابد و ابلیس در کتاب هزار و یک حکایت اخلاقی تألیف محمد حسین محمدی آمده است که حکایتی کوتاه، خواندنی، جذاب، تربیتی و آموزنده است.
بایگانی نویسنده: فاطمه طحانی
همه نوشته های فاطمه طحانی اینجاست!
یکی از راهکارهای افزايش هوش اين است كه تيزگوش باشيد. براي تيزهوش شدن لازم است كمي تيزگوش تر شويد. سعي كنيد هر صدايي را كه در جوار شما ايجاد مي شود بشنويد
جوان آن به خاطر امانتداری و حلال خوری اش، ده هزار سكه طلا را برداشت و به خانه خود رفت و به خاطر صفت امانتداري، يكي از ثروتمندان روزگار شد.
سگ باحیا گفت: گاهی چند روز می گذرد که چیزی به من هم نمی دهد، با این وصف درِ خانه این مرد را رها نکرده ام. اما تو یک شب که نانت قطع شد تاب نیاوردی و به دیگری روی آوردی!
حجاج يوسف بخواندش و گفت: دعاي خيري بر من بكن. گفت: خدايا! جانش بستان. گفت: از بهر خدا اين چه دعاست؟! گفت: اين دعاي خير است تو را و جمله مسلمانان را.
در حکایت همچو سرو می خوانیم: هر درختي را ثمره اي معين است كه به وقتي معلوم به وجود آن تازه آيد و گاهي به عدم آن پژمرده شود و سرو را هيچ ازين نيست و همه وقتي خوش است و اين است صفت آزادگان.
در حکایت کاتب با ادب می خوانیم: منشی امیر بغداد، دچار سقوط شد و ممکن بود تا پایان عمر هم چنان سیه روز و بدبخت بماند، ولی او دارای محاسن اخلاق بود.
در قم در واقعه ای هولناک دیدم که دو لبم را با نخ و سوزن می دوزند و در آن حال بر دلم گذشت که این جزای آن کسی است که دهانش را مراقب نیست و هرچه می خواهد می گوید.
خدای تعالی در کتاب آسمانی تورات می فرماید: ای فرزند آدم! هرگاه دیدی که سنگدل شده ای و بدنت بیمار است و… بدان که سخن نامربوط و نابجا بر زبان آورده ای یا در کار آفرینش فضولی کرده ای.
حکایت خنده دزد و نجات دیباباف بد زبان حکایتی خواندنی و آموزنده از حکایات هندیان است که در کتاب هزار و یک حکایت اخلاقی نوشته محمد حسین محمدی آمده است.
در کتاب هزار و یک حکایت اخلاقی، داستان جذابی درباره دوستی امام صادق با شخصی ذکر شده است که امام به خاطر یک تهمت ناروا، این دوستی را پایان می دهند.
بچه پس از دوران شيرخوارگي في الجمله كه قواي مغزي و شعوريش رشد مي كند حالت سؤال پيدا مي كند که این سوال، نشانه رشد فكري است.
پادشاهي به وزيرش گفت: اسامي گدايان را در دفتري بنويس و برايم بياور تا تعدادشان را بدانم. چند روز بعد وزير دفتري را به پادشاه تقديم كرد. چند روز بعد وزير دفتري را به پادشاه تقديم كرد.
محمدی در حکایت همت مضاعف می نویسد: روزي نادر شاه با سيد هاشم خاركن از عرفاي مشهر نجف ملاقات كرد. نادر شاه به سيد هاشم گفت: شما واقعاً همت كرده ايد كه از دنيا گذشته ايد!
محمدی در حکایتی با عنوان نماز تجاري می نویسد: گدايي در مسجد بالاي سر يكي از تجار بخيل رفت و گفت: حضرت آقا، شما كه اهل نماز جماعت هستيد در راه خدا به ما هم انفاقي كنيد.