«باید یه جور دیگه بهش نگاه کنیم!»، «ایده جدید لازم داریم»، «باید یه کم خلاقیت به خرج بدیم!» آیا در محیط کار شما هم مدام چنین حرفهایی به گوش میخورد؟ اگر پاسخ مثبت است باید شما هم به خلق ایده بیاندیشید. در این مقاله راه های خلق ایده را بررسی می کنیم.
ایده چیست؟
در مواجهه با چالشهای تمامنشدنی و پیچیدهای که مدام در حال تغییرند، شرکتها و سازمانها سرانجام فهمیدهاند که اگر میخواهند در رقابت با دیگران عقب نمانند، ضروری است که مدام در حال نوآوری باشند. برای همین لازم است که مدام به دنبال راههای جدیدی باشیم که نوآوریمان را شکوفا بکنند، و به همین دلیل است که در کارهای گروهی توانایی خلاق بودن، متفاوت فکر کردن و خلق ایده های جدید، چنین مهارت مهمی به شمار میرود. باید خودتان برای ایجاد و پرورش این مهارت حسابی مایه بگذارید، و خبر خوب این است که این کار شدنی است!
میتوان با تمرین خلاقتر شد، اما با این حال خیلی وقتها به اشتباه فکر میکنیم که ایده های نو و خوب خودبهخودی به ذهن آدم میرسند. حتی بدتر از آن، در دام این ذهنیت گرفتار میشویم که خلاقیت یک استعداد است؛ بعضیها دارند و بعضیها ندارند. گاهی هم گیر باورهای خودویرانگر میافتیم؛ مثلا «من اونقدر باهوش نیستم که بتونم ایده های جدید و ناب داشته باشم.»
این پیشفرضها به ندرت درست از آب در میآیند. هر کسی میتواند ایده های نو و متحولکننده داشته باشد. تنها چیزی که لازم است این است که ذهنتان را باز کنید و متفاوت بیندیشید. این مقاله به شما یاد میدهد که چگونه ایده های نو خلق کنید.
چطور به ایده های نو برسیم؟
تکنیکهای تولید ایده معمولا به ترکیب ایده های قبلی یا تطبیق دادن آنها با شرایط جدید توجه دارند. یقینا میشود با همین تکنیکها به نتیجه رسید؛ اما اینجا ما میخواهیم شما را به ابزارهایی مجهز کنیم که سطح کاملا متفاوتی از خلاقیت را در شما ایجاد کنند. در ادامهی این مسیر شما به جایی میرسید که بتوانید پیوندهای جدیدی بین چیزهای بیربط پیدا کنید، متفاوت بیندیشید و با دید تازهای به مسائل نگاه کنید.
فقط حواستان باشد؛ این تکنیکها (که در ادامه میآید) فقط و فقط وقتی تاثیر دارند که بر موضوعی که روی آن کار میکنید کاملا احاطه داشته باشید. بنابراین اگر در مورد مسئلهای اطلاعات کافی ندارید، احتمال اینکه به ایده شگفتانگیزی برسید کم است؛ حتی اگر از این تکنیکها استفاده کنید. در ضمن این روشها برای ایجاد خلاقیت در گروهها و جلسات طوفان فکری نیز به درد میخورند.
درهم شکستن الگوهای فکری برای خلق ایده
همهی ما میتوانیم در دام الگوهای فکری خاصی بیفتیم و فقط به تفکر در چارچوب آنها گرایش داشته باشیم. درهم شکستن این الگوها ذهن شما را از باتلاق تکرار نجات میدهد و ایدههای جدیدی در ذهنتان میپروراند. برای رها شدن از شر الگوهای فکری کهنه روشهای متعددی وجود دارد:
پیشفرضها را به چالش بکشید. برای هر موقعیتی که در آن قرار میگیرید، یک سری پیشفرضهای کلیدی در ذهن شما وجود دارد. به چالش کشیدن این پیشفرضها چشمتان را به دنیای جدیدی از راهحلها باز میکند. میخواهید خانهی جدیدی بخرید، اما چون پول رهن ندارید پس نمیتوانید. این فرض را به چالش بکشید. درست است، در حسابتان پول ندارید، اما نمیشود با فروش دارایی دیگری پول جور کنید؟ آیا میتوانید از پساندازتان پول بردارید؟ شاید بتوانید کمی اضافهکاری کنید تا در شش ماه مقدار لازم جمع شود. حالا انگار روزنههای امید بزرگتر شدهاند، نه؟
مشکل را جور دیگری بیان کنید. خیلی وقتها اگر مسئله را به شکل متفاوتی مطرح کنید ایدههای متفاوتی هم به ذهنتان میرسد. برای اینکه نحوهی بیان را عوض کنید از زوایای مختلف به آن بنگرید. از خودتان سوال کنید. «چرا باید این مشکل را حل کنیم؟»، «چه چیزی مانع کار شده است؟»، «اگر این مشکل را حل نکنیم چه اتفاقی میافتد؟» و سوالهایی مثل اینها، بینش جدیدی در مورد مسئله به شما میدهند؛ و بعد شاید برای حل این مسئله جدید، راههای تازهای به ذهنتان رسید. اواسط دهه ۱۹۵۰، شرکتهای حمل و نقل به خاطر سرمایهگذاری بر کشتیهای بارکش، در حال ضرر کردن بودند. در نتیجه تصمیم گرفتند کشتیهای سریعتر و بهینهتری بسازند. اما مشکل همچنان باقی بود. یکی از مشاوران تعریف دیگری از مسئله ارائه داد. او اعتقاد داشت که مشکلی که صنعت حمل و نقل باید به آن فکر کند این است که «چگونه هزینهها را کاهش دهیم؟» این توصیف جدید از مسئله باعث شد ایدههای جدیدی شکل بگیرند. این بار، همهی مراحل مختلف کار مانند انبار کردن بارها و مدت زمان لازم برای بارگیری، مورد بررسی قرار گرفتند. حاصل این تغییر در صورت مسئله، ساخت کانتینربرها و کشتیهای رو-رو(کشتیهای طراحی شده برای حمل محمولههای چرخ دار مانند اتومبیل ها، کامیونها و واگن راه آهن) بود که توانست کمک زیادی به حل این مشکل نماید.
برعکس فکر کنید. اگر میبینید هیچ چیز جدیدی به ذهنتان نمیرسد، قضیه را وارونه کنید. به جای اینکه دنبال راهی برای حل مشکل، بهبود پروسه یا بهتر کردن مسئول باشید، این بار ببینید چطور میشود مشکلی ایجاد کرد، پروسه را بدتر کرد یا کیفیت محصول را کاهش داد. سیلی از انبوه ایدههای وارونه به سویتان سرازیر خواهد شد! همین ایدهها را دوباره برعکس کنید، و برای حل مشکل اولیه بکار بگیرید.
با روش دیگری مفهوم را بیان کنید. هوش انسان انواع مختلفی دارد؛ اما به دلیل نامعلومی وقتی میخواهیم در محیط کار چالشها را حل کنیم فقط از قدرت استدلال کلامیمان استفاده میکنیم. چه میشود اگر این بار از راه دیگری جلو برویم؟ هزار راه وجود دارند که میشود به کمک آنها مشکل را بیان کرد. در این مرحله اصلا دنبال راهحل نگردید؛ فقط مشکل را توضیح دهید. متفاوت بیان کردن مسئله میتواند به فعال شدن الگوهای فکری متفاوت منجر بشود. آنوقت همین الگوهای فکری جدید میتوانند ما را به سوی ایده های نو راهنمایی کنند.
خلق ایده و ارتباط دادن چیزهای بیربط به هم
بعضی از بزرگترین ایدهها هستند که انگار شانسی اتفاق افتادهاند. صدایی به گوش آدم میرسد، صحنهای به چشمش میخورد و بعد بدون اینکه هیچ ارتباطی بین اینها و مسئله وجود داشته باشد، ناگهان فکری در ذهن آدم جرقه میزند. سیب مشهور نیوتون و کشف ارشمیدس در وان حمام گوشهای از موقعیتهای فراوان اینچنینیاند.
تبلیغات
چرا چنین اتفاقی میافتد؟ آن اتفاق بیربط تبدیل میشود به محرک جدیدی برای مغز و آن را به کار میاندازد. با دانستن این موضوع، میتوانید خودتان عمدا سعی کنید چیزهای بیربط را به هم ربط بدهید و شخصا مغز را به کار بیندازید. در جاهای غیرمنتظره دنبال محرکهای جدید بگردید، شاید توانستید ربطی بین آنها و مشکلتان پیدا کنید. میتوانید از این تکنیکها استفاده کنید:
از دادههای تصادفی استفاده کنید. از لغتنامه کلمهای انتخاب کنید و دنبال ارتباط جدیدی بین آن کلمه و مشکلتان بگردید. نقشهی ذهنی بکشید. یک کلمه یا عبارت کلیدی را وسط یک صفحه کاغذ بنویسید. هرچیز دیگری که به ذهنتان میآید را هم اطراف آن عبارت یادداشت کنید. ببینید میشود اینها را یک جوری به هم ارتباط داد؟
یک تصویر در دستتان بگیرید. آیا میتوانید آن تصویر را به مسئله خودتان ربط بدهید؟ از اشیا استفاده کنید. از اشیای دور و برتان یکی را انتخاب کنید و بعد از خودتان بپرسید که چطور میشود به کمک این وسیله، مشکل را حل کرد؟ کدامیک از ویژگیهای این شیء میتواند برای حل مسئله مفید باشد؟
برای ایده پردازی از قلهی دیگری به منظره بنگرید
هرکدام از ما در طول عمرمان چشمانداز خاصی به دنیا پیدا میکنیم. وقتی همیشه از منظر ثابتی دنیا را ببینیم، ایدههایمان هم فقط مختص آن نگاه خواهند بود. اگر دنبال ایده های نو و متفاوت هستید، باید از منظر دیگری به قضایا نگاه کنید. برای این کار راههای مختلفی هست:
از دید دیگران ببینید. از اشخاص مختلف بپرسید که اگر آنها مشکل شما را داشتند چه کار میکردند. این فرد هرکسی میتواند باشد: دوستانی که شغل متفاوتی دارند، همسر، یک کودک نه ساله، مشتریها، تامین کنندهها، شهروندان سالخورده، و کسانی که فرهنگ متفاوتی داشتهاند. در یک کلام، هرکسی که ممکن است نگاهش به قضیه فرق داشته باشد.
بازی «اگر من…» بازی کنید. از خودتان بپرسید «اگر من ….. بودم چطور مشکل را حل میکردم؟» در آن جای خالی هر کسی را میتوانید بگذارید: یک میلیونر، محمود فرشچیان، یا هر کسی که دوست داشته باشید. هر شخصی که بخواهید نقشش را بازی کنید، یک سری ویژگیهای شخصیتی بارز دارد. مثلا یک میلیونر ممکن است ریسکپذیر، بلندپرواز و عاشق چیزهای خوشنما و پر زرق و برق باشد. حالا اگر مثل یک میلیونر فکر کنید شما هم باید این صفات را داشته باشید. اگر جای استاد فرشچیان باشید، احتمالا صفاتتان کمالگرایی، سماجت و مداومت و توجه به جزئیات، برایتان برجسته خواهد بود.
برای خلق ایده فعالکنندهها را بهکار بگیرید
فعالکنندهها اقدامات و فعالیتهایی هستند که مستقیما به فرآیند تولید ایده منجر نمیشوند؛ اما به پیشبرد آن کمک میکنند. فعالکنندهها باعث میشوند فضای مثبتی به وجود بیاید. برای تلنگر زدن به قوه خلاقیتتان میتوانید از فعالکنندههای زیر استفاده کنید:
قبول داشتن خودتان. قبول کنید که خلاق هستید، باور داشته باشید که قرار است کلی ایده به ذهنتان برسد. تقویت مثبت، عملکردتان را بهتر میکند. زنگ تفریح خلاق. چرتی بزنید، پیادهروی کنید، موزیک گوش بدهید، با فرزندتان بازی کنید و از پروسه معمول تولید ایده کمی دور شوید. ذهن شما به این استراحت نیاز دارد. خیلی وقتها دقیقا همان وقتی راهحل به ذهن آدم میرسد که اصلا دنبال حل مسئله نبوده.
تغییر محیط. گاهی اوقات عوض کردن محیط اطراف، روند فکر آدم را هم عوض میکند. به جای اتاق جلسه به کافیشاپ نزدیک شرکتتان بروید، و یا در حین قدم زدن در پارک با همکاران به بحث ادامه دهید. دور کردن عوامل مزاحم. نگذارید محل ایدهپردازیتان بهم بریزد؛ نه از نظر فیزیکی و نه از نظر روانی. گوشی را خاموش کنید، در را ببندید، تماسها را به تلفن دیگری دایورت کنید و آنوقت با خیال راحت شروع کنید به فکر کردن. خنده و تفریح. هردوی اینها از عناصر اساسی به شمار میروند؛ مخصوصا اگر حرف از کار تیمی باشد.
خیلی وقتها، ایدههایی به ذهنمان خطور میکنند: راهکارهایی برای مشکلات غیر قابل حل بشری، روشهایی برای یک شبه پولدار شدن، اختراع ریموت کنترل برای یخچال و خلاصه ایدههایی که احساس خود ادیسون پنداری را در ما حسابی تقویت میکنند. اما ایدهی ناب و درست و حسابی، حاصل یک لحظه الهام است؛ یعنی برای رسیدن به آن باید ذهنمان را از روزمرگیهایی که بیهوده، فکر را اشغال میکنند، پاک کنیم.
البته دورهی ایده پردازی به سبک سنتی و خستهکننده، مدتهاست تمام شده و حالا زمانهای است که باید از تکنیکهای ابتکاری و لذتبخش استفاده کنیم. هرچه فرآیند تفکر خلاقانهتر باشد، ایدهی حاصل از آن جالبتر و بهتر خواهد بود. در این مقاله میخواهیم در ابتدا با مراحل ایده پردازیِ مؤثر، آشنا شویم و سپس ۱۵ تکنیکی را که قبلا امتحانشان را برای ایده پردازی پس دادهاند، بگوییم.
پس اول سری به سه مرحلهای که در هر ایده پردازی موفقی باید طی شوند، میزنیم:
مرحله اول ایده پردازی: خلق
ایده پردازی برای حل مشکل یا تأمین یکی از ملزومات کاری، میتواند برای بسیاری از کسبوکارها نقطهی شروع مناسبی باشد. معمولا شرکتها درد را به خوبی شناسایی میکنند. اما مهمتر از تشخیصِ مشکل، فراهم آوردن بسترِ ایده پردازی برای درمانِ درد است. ایدهها فقط چارهی مشکلات نیستند و به غیر از درمانگری، در دو حوزهی دیگر هم کاربرد دارند: شایستگی محوری و نیازسنجیِ مشتریان.
در حوزهی شایستگی محوری، میتوان از ایده پردازی به منظور افزایش توانمندیهای شرکت استفاده کرد. در این نوع ایده پردازی، سازمان به دنبال خلق خدمات و محصولات تازه یا بازارهای جدید برای خدمات و محصولات موجود است.
در بحث نیازسنجیِ مشتریان نیز ایده پردازی کمک میکند تا از فواید تحقیقات متداول در بازاریابی (مانند گروههای کانونی و نظرسنجیها) بیشتر بهرهمند شویم و از اشتراکگذاری ایدهها به عنوان فرصتی برای انجام چنین بررسیهای سودمندی استفاده کنیم.
مرحله دوم ایده پردازی: انتخاب
انتخاب بهترین ایدهها خیلی زودتر از شروع فرآیند ایده پردازی آغاز میشود. در اینجا تعیین معیارهایی که ایدهها بر اساس آنها سنجیده میشوند، کسانی که مسئول ارزیابی آنها هستند و اینکه ایدههای اصلی برای ارزیابی بیشتر و به اجرا در آمدن چطور به تیمهای داخلی ارائه میشوند، اهمیت پیدا میکند. فرآیند انتخابِ خوب را معمولا با استفاده از برچسب و تگ برای تبدیل ایدهها به دستهبندیهای معنادار شروع میکنیم. برای این منظور، میتوانیم محصولات را دستهبندی کنیم: موبایل، لپتاپ، تبلت (برچسب)؛ در گام بعدی جزئیات بیشتری را در نظر میگیریم و ویژگیها یا خصوصیات محصول را به آن «تگ» میکنیم: مثلا سبُک، باطری با طول عمر بالا، قابل حمل… یا به سراغ خصوصیتهایی مانند سیستم عامل، صفحه نمایش و… میرویم. در مرحلهی بعدی، با استفاده از این برچسبها و تگها، ایدهها را اولویتبندی میکنیم. دستهبندیها و تگزنیها باید طوری باشد که مانند فیلتر عمل کند و تنها بهترین ایدهها را تا مرحلهی اجرا بدرقه کند.
مرحله سوم ایده پردازی: پیاده سازی
موفقیت در فرآیند پیادهسازی، بستگی به توانایی سازمان برای انتخاب برترین ایدهها و عمل کردن براساس آنها دارد. به علاوه، سازمان باید جریان کاری منظمی داشته باشد، به طوری که کارکنان سازمان، به خوبی از نقش خود در مراحلِ مختلف فرآیند ایده پردازی آگاهی داشته باشند. اگر سازمانی بخواهد ایده پردازی را شروع کند، طراحی فرآیند مناسبی برای ایده پردازی (یعنی مشخص کردن دقیقِ نقشها و مسئولیتها) اهمیت زیادی خواهد داشت. افرادی که برای نقشهای مختلف، انتخاب میشوند باید آمادگی پذیرش ایدههای جدید را داشته باشند؛ ایدههایی که لزوما در داخل سازمان خلق نشدهاند. حتی ممکن است بتوان به این افراد براساس عملکردشان در پیادهسازی رویکردهای جدید، پاداش هم داد.
تکنیکهای مؤثر در ایده پردازی
۱- تکنیک اسکمپر
SCAMPER روشی برای ایده پردازی است که توسط باب اِبری (Bob Eberie) طراحی شده و قدرت اراده را در ایده پردازی به عنوان محرک اصلی در نظر میگیرد. در واقع این روش، چکلیست شناخته شدهای را شامل میشود که به فرد کمک میکند ایدههایش را برای بهبود محصولات موجود یا تولید یک محصول کاملا جدید ثبت کند. چکلیست تکنیک اسکمپر موارد زیر را در بر میگیرد:
حرف S که از كلمهی substitution به معني جانشينسازي گرفته شده است.
حرف C که از كلمه combine به معني تركيب كردن آمده است.
حرف A که از كلمهی adapt به معنيِ سازگاري و تعديل كردن میآید.
حرف M که به كلمهی magnify به معني بزرگ سازي اشاره دارد.
حرف P که از كلمهی put to other uses به معني استفاده در ساير موارد وام گرفته شده است.
حرف E که از كلمهی elimination به معني حذف كردن گرفته شده است.
حرف R که از كلمهی reverse به معني معكوسسازي میآید.
۲- طوفان فکری
در این فرآیند راه حلهای بسیاری برای مشکلِ مشخصی، پیشنهاد میشود. اینجا تأکید روی تعداد ایدههاست نه درستی یا غلطی آنها. یعنی همهی افراد، بدون ترس از انتقاد، آزادانه نظرشان را بیان میکنند و ایدههایشان با آغوش باز پذیرفته میشوند. در واقع، در یک جلسهی طوفان فکری، ایده هرچه نامتعارفتر، بهتر! چرا که کم کردن شاخ و برگ ایدههای بزرگ یا عجیب و غریب، سادهتر از تبدیل ایدهای کوچک به راهحلی مؤثر است.
خیلی وقتها چند ایدهی کوچک با هم ترکیب میشوند تا ایدهی خوبی به دست بیاید. به این کار هم میگویند : ۳=۱+۱!
اگرچه طوفان فکری را میتوان یک نفره هم ترتیب داد (آدمهایی که با خودشان حرف میزنند را ندیدهاید؟!) اما معمولا بر پا کردن چنین طوفانی، کاری گروهی است که با حضور جمعی متشکل از ۶ تا ۱۰ نفر انجام میشود.
۳- لیستسازی
تهیه لیست یک روش کاملا تحلیلی است که در آن با شناسایی نقاط قوت، خصوصیتهای مختلف محصول یا خدمت ارائه شده را فهرست میکنیم. مثلا برای اینکه بفهمیم چطور میتوانیم یک محصول را بهتر کنیم، قطعات آن را از هم جدا میکنیم، ویژگیهای فیزیکی هر قطعه را یادداشت میکنیم و تمام کارکردهای هر قطعه را بررسی میکنیم تا ببینیم تغییر در هر یک از اینها چه تأثیر مثبت یا منفی در عملکرد محصول دارد.
۴- نقشه ذهنی
نقشهی ذهنی تکنیکی گرافیکی است که برای ترسیمِ ارتباط موجود میان قسمتهای مختلف اطلاعات گردآوری شده یا ایدهها به کار میرود. در این تکنیک، هر داده یا ایده روی کاغذ نوشته شده و بعد با خط یا منحنی به ایده یا دادهی قبل یا بعد از خودش وصل میشود. به این ترتیب، شبکهای از روابط به وجود میآید. این تکنیک اولین بار توسط محققی بریتانیایی به نام تونی بوزان (Tony Buzan) در کتابی با عنوان «از کلهات استفاده کن» که در سال ۱۹۷۲ منتشر شده است، در عالم ایده پردازی پیدایش شد. از نقشههای ذهنی در طوفانهای فکری و در برنامهریزی برای پروژهها استفاده میشود. همچنین این تکینک در حل مسئله و یادداشتبرداری نیز کاربرد دارد. مثل همهی تکنیکهای دیگری که از نقشهکشی استفاده میکنند، تکنیک نقشهی ذهنی هم به دنبال طبقه بندی اطلاعات است تا بتواند مفاهیم و ایدهها را با دیگران به اشتراک بگذارد.
برای تهیهی نقشهی ذهنی، اول باید عبارت یا کلمهای را در وسط صفحه بنویسیم. بعد، باید هرچیزی که در رابطه با آن کلمه یا عبارت به ذهنمان میرسد در گوشه و کنار همان صفحه، بدون هیچ ترتیب مشخصی یادداشت کنیم. دست آخر هم باید سعی کنیم ارتباط میانِ تمام آن عبارتها یا کلمات را با هم پیدا کنیم.
۵- تصویرسازی و محرکهای تصویری
تصویرسازی یعنی برای فهمیدن یک مسئله،آن را به صورت بصری یا تصویری بررسی کنیم. در این روش، شما دیگر مجبور نیستید به خود مشکل فکر کنید، بلکه روی بخشِ کاملا متفاوتی (یعنی تصویر یا تصاویر) متمرکز میشوید. اما نکته اینجاست که همینطور که به تصویر نگاه میکنید، ضمیرناخودآگاه شما کماکان به مسئلهی اصلی فکر میکند. بدین ترتیب، از طریق کشف و شهود، ناگهان راهحلهای زیاد و متنوعی به ذهنتان میرسد که باید به سرعت آنها را یادداشت کنید.
یکی از بهترین تکنیکها برای اینکه ذهن بتواند بین ایدهها و نکتهها رابطه برقرار کند، استفاده ازمحرکهای تصویری است. این محرکها باعث میشوند احساسات، عواطف و غرایز فرد که در طوفان فکری و در مواجهه با چالشهای ابتکاری خیلی به کار میآیند، بیدار شوند.
نحوهی کار به این صورت است که تسهیلکننده (همان فردی که مسئول اجرای تکنیک است) تعدادی عکس از پیش تهیه شده را بین شرکتکنندگان پخش میکند. بعد از آنها میخواهد به عکسی که در اختیار دارند، نگاه کنند و هر چه دل تنگشان میخواهد را بنویسند. برایان ماتیمور (Bryan Mattimore) معتقد است که تصویر باید از لحاظ بصری جذاب باشد، به چندین موضوع در آن اشاره شده باشد و انوع مختلفی از ارتباطات را به نمایش گذارد. در مرحلهی بعدی، شرکتکنندگان، تیمهای دونفره تشکیل میدهند و دربارهی ایدههایی که به ذهنشان رسیده، حرف میزنند تا مسئلهی مورد بحث در طوفان فکریِ مختصر و مفیدی، بررسی شود. در نهایت هم، این گروههای دو نفره، ایدههای منتخب را با دیگران به اشتراک میگذارند.
ماتیمور میگوید که محرکهای بصری بهتر است به ویژگیهای مسئلهی مورد بحث اشاره کنند. مثلا اگر مشکل مورد نظر به صنایع تولیدی مربوط است، بهتر است از تصاویر صنعتی استفاده شود. اما حتما باید در میان این عکسها، تصاویر تصادفی هم بگنجانید، چون ممکن است این نوع تصاویر، جرقهی مبتکرانهترین راهحلها باشند.
۶- استوریبورد
ممکن است قبلا در مورد کاربرد این تکنیک در سینما مطالبی شنیده باشید. نقش استوریبورد در ایده پردازی هم تفاوت چندانی با کاربرد آن در سینما ندارد؛ یعنی قرار است به کمک آن، داستانِ تصویری برای رسیدن به ایدهی مطلوب را خلق کنیم. استوریبوردها به افراد خلاق امکان میدهند تا اطلاعاتی را که در طول تحقیق به دست آوردهاند به دیگران ارائه دهند. برای استفاده از این تکنیک، باید مراحل و اطلاعات مختلفِ مربوط به هر ایده را روی برگهها یا کارتهای جداگانهای نمایش دهید و آنها را روی تخته، پنل یا هر سطح دیگری که میپسندید در کنار هم قرار دهید. همینطور ممکن است به جای استفاده از کارت، صِرفا به کشیدن قاب و کادری اکتفا کنید. مهم این است که تصاویر قابل درک، روابط بین ایدههای مختلف کاملا مشخص و برای بیننده قابل فهم باشند. چیزی شبیه به این:
۷- نقشبازی
بله، درست خواندید، نقشبازی! در این روش ایده را «بازی» میکنیم. در این روش، هر یک از افراد، نقشِ یکی از اعضا یا اجزای دخیل در ایده را برعهده میگیرد و درست مثل یک تئاتر آن نقش را بازی میکند؛ هم فال است و هم تماشا. هم لذت میبرید و هم افراد از لاک دفاعی بیرون میآیند و ذهنشان بازتر میشود. این کار باعث میشود، تا هر لحظه انتظار ایدهی محشری را داشته باشید.
۸- تحلیل ریختشناسی
این تکنیک از شناخت ساختاری جنبههای مختلف مسئله و مطالعهی روابط بین آنها استفاده میکند. مثلا فرض کنید مسئله، تهیهی تیشرت باشد. در اینجا سه جنبهی مهم داریم: جنس، رنگ، سایز. هرکدام از این ابعاد، در حالت معمولی، ممکن است چند حالت یا خصیصه داشته باشند. مثلا ممکن است تیشرتها در ۳ رنگ آبی، سبز و قرمز موجود باشند. حالا با فرض اینکه ۴ جنس مختلف و ۳ سایز داشته باشیم، ۳×۴×۳ ترکیب مختلف برای چنین مسئلهای امکانپذیر خواهد بود. برای پیشرفت کار، ممکن است به این نتیجه برسیم که باید یکی از این ویژگیها را تغییر داد یا ترکیبهای جدیدی به وجود آورد.
۹- پیوندهای اجباری
این یک تکنیک بسیار ساده است: ایدههای کاملا متفاوت را به هم ربط میدهیم تا یک ایدهی جدید به دست بیاوریم. شاید نتیجهی کار خیلی منحصربفرد و خاص نباشد، اما معمولا جالب و هیجانانگیز است. خیلی از محصولاتی که امروز از آنها استفاده میکنیم، نتیجهی پیوندهای اجباری هستند. مثلا، ساعتی که ماشینحساب هم هست؛ کفشی که چراغ میزند؛ ناخنگیری که دربازکن هم دارد و غیره. کمتر پیش میآید که نتیجهی این روش به کشفهای جدید یا محصولات انقلابی منجر شود اما معمولا محصولات به دست آمده، بازار خوبی دارند.
۱۰- رویاپردازی
با اینکه خیلیها قبول ندارند، اما رؤیاپردازی یکی از بهترین روشها برای رسیدن به ایدههای عالی است. خود کلمهی «رؤیاپردازی» اجازه میدهد، خیلی راحت و بازیگوشانه فکر کنیم. با این روش، رابطهای عاطفی بین فرد و مسئله برقرار میشود که دستیابی به ایدهای فوقالعاده را آسان میکند. وقتی در زمینهی ایده پردازی از رؤیاپردازی حرف میزنیم، منظور خیالبافیِ مفید در راستای یک هدف مشخص است. خیلی از مخترعان از همین رؤیاپردازی به ایدههای ناب رسیدهاند. بهترین مثالش؟ اختراع هواپیما! اگر برادران رایت به رؤیایشان اجازهی پرواز نداده بودند، انسانها هنوز گاریسوار بودند!
۱۱- افکارنویسی
این روش هم خیلی ساده است. از شرکتکنندگان بخواهید به جای اعلامِ ایدههایشان، آنها را بنویسند. چند دقیقهای برای این کار وقت در نظر بگیرید و بعد هرکس باید نوشتههایش را به فرد دیگری بدهد. این فرد، نوشته را میخواند و خودش هم به آنها چندتایی اضافه میکند. دوباره بعد از چند دقیقه برگهها رد و بدل میشوند. بعد از مثلا ۱۵ دقیقه، یک نفر برگهها را جمع میکند و در همان جلسه، دربارهی آنها بحث میکنید.
۱۲- تفکر معکوس
از خود کلمهی «تفکر معکوس» معلوم است که این روش با روشهای منطقی و عادی فرق دارد. یعنی، به جای فکر کردن دربارهی مسئله باید به ایدههای مخالف فکر کنیم! مثلا به جای «چطور دنبالکنندههایم را بیشتر کنم؟»، مسئلهی «چطور کاری کنم که اصلا هیچ دنبالکنندهای نداشته باشم؟» را حل کنید! خواهید دید که برای بیشتر افراد ایده پردازی منفی سادهتر است چون بیشتر حال میدهد! اما زیاد هم وقتتان را سر تفکر معکوس نگذارید. ۱۰-۱۵ ایدهی معکوس، کافی است. بعد از پایان جلسه، هم میتوانید همچنان در همان فضایِ معکوس به ایده پردازی ادامه دهید و هم، میتوانید برای محکمکاری، دوباره مسئله را معکوس کنید. مثلا «من دیگر هیچکدام از اکانتهای شبکههای اجتماعیم را به روز نمیکنم» به «از حالا به بعد همیشه اکانتهایم را در تمام شبکههای اجتماعی به روز نگه میدارم» تغییر میکند.
۱۳- زیر سئوال بردن مفروضات
در بیشتر کسبوکارها اصولی نانوشته اما تأثیرگذار وجود دارد که همه برای انجام کارها به این اصول مراجعه میکنند. متأسفانه، کسی هم متوجه نیست که زیرسئوال بردن این مفروضات در هر قدم، یعنی باز کردن در به روی ایدهها و امکانات جدید!
ماتیمور دربارهی زیرسئوال بردن مفروضات میگوید: «شرکتکنندگان باید برای چالشِ خلاقانه چارچوبی درنظر بگیرند. بعد باید ۲۰ الی ۳۰ مفروض (چه صحیح و چه غلط) تهیه کنند. در قدم بعدی باید از میان آنها چند مفروض را انتخاب کرده و به عنوان محرکی برای خلق ایدهی جدید یا آغاز تفکر استفاده کنند.»
۱۴- معاشرت اجتماعی
اگر قرار باشد کارکنان فقط با همکاران و دوستانشان معاشرت داشته باشند، بعد از مدتی یک بُعدی میشوند و تنها از یک زاویه به مسائل نگاه میکنند. پس به آنها امکان بدهید با افرادی در محیطهای کاری دیگر معاشرت کنند، مثلا آنها را تشویق کنید تا در لینکدین عضو شده و درگفتگوهای سودمندِ آن شرکت کنند. این کار دیدگاهشان را به روز میکند و شاید به جرقههای ذهنیِ تازه منجر شود. معاشرت اجتماعی در حوزهی ایده پردازی، ممکن است حتی به گفتگوهایی منجر شود که هیچ ارتباطی با مشکل موجود نداشته باشند.
۱۵- تشریک مساعی
همانطور که از عنوان پیداست، در تکنیک تشریک مساعی دو یا چند نفر دست در دست هم میدهند تا به هدف خاصی برسند. طراحان معمولا به این شکل عمل میکنند و به ایدههای خلاقانهی خود، در تشریک مساعی با سایرین و گروه همکاران، پر و بال میدهند.
اینکه باید از کدام تکنیک استفاده کنید را میتوانید با در نظر گرفتن نوع مسئلهی مورد نظر، نگرش مدیران و کارکنان به موضوع و امکانات در دسترس، مشخص کنید. در هر صورت فراموش نکنید، هرچه فرآیند ایده پردازی آزادانهتر و «طبیعیتر» دنبال شود، ایدهی بهتری به دست خواهد آمد.