مجله اینترنتی پارسی گو: بعضی از ما عادت داریم کارهایمان را در دقیقه ۹۰ انجام دهیم که مهمترین دلیل این امر، تنبلی است. در این مقاله چند راهکار ساده برای رهایی از تنبلی ارائه شده است.
بر این اساس ساحل گرامی دکترای تخصصی روانشناسی در روزنامه جوان نوشت: همیشه وقتی صحبت از اهمالکاری و راههایی برای رفع آن میشود، همه به راهحلهای دمدستی که اکثر روانشناسان توصیه میکنند، استناد میکنند. راههایی که شاید در کوتاهمدت مفید باشند، اما در نهایت تغییری اساسی در زندگی شخص ایجاد نمیکنند و دوباره روز از نو روزی از نو. اهمالکاری به معنی به تعویق انداختن کارها و عدم انجام آن در زمان مناسب است. به طوری که شخص تا دقیقه ۹۰ صبر میکند و بعد در یک فرصت کوتاه کارها را به سرانجام میرساند. مثلاً برای نوشتن یک مقاله سه صفحهای خود را سرگرم هر کاری میکند تا کار اصلی را انجام ندهد. مثلاً تمام برنامه تلویزیون را میبیند، صفحات مجازی را دوباره و چند باره چک میکند یا زمان استراحت بیشتر از حد معمول برای خود در نظر میگیرد.
چرا تا لحظه آخر صبر می کنیم؟
استدلال هر شخص برای به تعویق انداختن کارها متفاوت است. به عنوان مثال تعدادی از افراد تا آخرین لحظه صبر میکنند، چون اعتقاد دارند در آخرین لحظات برانگیختگی ناشی از استرس بیشتر میشود و آنها میتوانند کار بهتری تحویل بدهند. برای تعدادی هم کمالگرایی مانع بزرگی محسوب میشود و رؤیای انجام یک کار بیعیب و نقص باعث میشود کلاً کار را شروع نکنند. در این افراد ترس از شکست و اشتباه به قدری زیاد است که مانع حرکت و پیشرفت میشود و در نتیجه آنها ترجیح میدهند یا کاری را انجام ندهند یا بینقص انجام دهند. برای این افراد حد وسطی وجود ندارد.
تأخیر به دلیل احساس منفی
به طور کل تمام انسانها برای انجام یک کار خاص، احساس منفی و مثبت دارند. بسته به میزان احساسات مثبت یا منفی، افراد کار خاصی را انجام میدهند یا از انجام آن اجتناب میکنند. مثلاً ایرادگیری اساتید نسبت به مقاله، عدم تأیید آن یا امتیاز کم مقاله باعث میشود شخص رغبت کمی نسبت به نوشتن پیدا کند و مدام آن را پشت گوش بیندازد و احساس منفی به احساس مثبت غلبه کند. به همین ترتیب ما نسبت به درخواست اضافه حقوق از رئیسمان اقدام نمیکنیم، مسائل مهم و حساس را با همسرمان در میان نمیگذاریم یا یک مقاله را نمینویسیم.
دلیل این کارها غلبه احساس منفی و ناخوشایند بر احساسات لذتبخش است و، چون ذات انسان طوری برنامهریزی شده که از احساسات منفی و ناخوشایند اجتناب کند، پس ما از این احساسات فرار میکنیم و تاوان آن را هم میپردازیم. در آخرین لحظات فشار بیش از حد شده و احساسات مثبت ناشی از انجام کار از احساسات منفی سنگینتر میشود. پس انجام ندادن کار از انجام آن دردناکتر میشود و در همان زمان است که ما قال قضیه را میکنیم و بالاخره آن کار را انجام میدهیم.
ایجاد محیطی که امکان اجتناب در آن وجود ندارد
خاصیت ذهن انسان به شکلی است که به راحتی گول میخورد و شما میتوانید او را وادار به کارهایی کنید که تمایلی به انجام آن ندارد. به عنوان راهکار اول محیطی به وجود بیاورید که امکان اجتناب در آن وجود ندارد. در این محیط انجام ندادن یک کار از انجام دادن آن دردناکتر است. مثلاً ثبتنام در باشگاهی که هزینه ثبتنام آن بسیار بالاست و در صورت نرفتن جلسات شما سوخت میشود. به این شکل احساس بدی که نرفتن به باشگاه در شما ایجاد میکند به احساس مثبتی که ناشی از تنبلی و استراحت است، غلبه میکند.
استفاده از قانون «یه کاری بکن!»
راهکار دیگر برای غلبه بر تنبلی استفاده از قانون «یه کاری بکن» است. طبق این قانون هنگامی که در نظر دارید کاری را انجام دهید با سادهترین جزء آن شروع کنید. مثلاً اولین جمله یک مقاله را بنویسید، یک قاشق برنج را از وعده غذایی حذف کنید یا فقط لباسهای ورزشی خود را بپوشید. هنگامی که شما اولین قدم را برای انجام یک کار برمیدارید برداشتن گامهای بعدی بسیار سادهتر میشود.
به عنوان مثال بعد از نوشتن یک جمله، نوشتن ۱۰ جمله بعدی راحتتر است یا بعد از پوشیدن لباسهای ورزشی، منصرف شدن و باشگاه نرفتن مسخره به نظر میرسد. طبق این قانون عملکرد هم به وجود آورنده انگیزه است و هم ناشی از آن. به عبارت دیگر همیشه نیازی نیست که ما انگیزه انجام کاری را داشته باشیم تا آن را انجام دهیم. گاهی اوقات صرف انجام دادن یک کار برای ما تولید انگیزه میکند.
نوشتن اهداف کوتاه مدت و بلند مدت
راهکار بعدی، نوشتن اهداف کوتاه مدت و بلند مدت است. اینکه ما اهدافی را در ذهن داشته باشیم، کافی نیست. بهتر است کارها را به ترتیب اولویت روی کاغذ بیاوریم و هر شب برای روز بعدی برنامه تقریبی داشته باشیم. حتی میتوان با دادن یک جایزه به خودمان برای انجام کارهای مورد نظر، میزان اهمالکاری را از این هم کمتر و به تقویت رفتارهای مناسب و انجام به موقع کارها کمک کنیم. باید دقت داشته باشیم راهکارهایی که گفته شد تنها مانند یک مسکن عمل میکنند و به درمان عمیق و ریشهای اهمالکاری در افراد منجر نمیشود. چون هنوز یک سؤال اساسی و عمیق درباره اینکه چرا ما تنبلی میکنیم و انجام کارها را به تعویق میاندازیم وجود دارد.
کارها و وظایف را به دو قسمت تقسیم کنیم
بهتر است کارها و وظایف را به دو قسمت تقسیم کنیم. یکی کارهایی است که دلیل انجام ندادن آن کاملاً مشخص است. مثلاً مرتب نکردن اتاق و محل کار یا تمام نکردن یک کتاب درسی سخت. چون این کارها باعث زحمت هستند و ما انگیزه کافی برای انجام این کارهای پر زحمت را نداریم. دوم اموری هستند که در مورد مسائل جدیتر و اساسیتر زندگی شخصی ما هستند. مثلاً تمام کردن رابطه عاطفی با همسر، نوشتن پایاننامه، شروع یک کسب و کار جدید و… دلیل تعلل ما در این شرایط چیست؟ با وجود اینکه مسائل گفته شده عمیق، جدی و استرسآور هستند و با اینکه میدانیم انجام آن برای ما بهتر است، اما دست به اقدام جدی نمیزنیم و احساس میکنیم در عمل در مورد آنها ناتوان هستیم.
تعویق در انجام کارها باعث آزار و شکلگیری احساس منفی در ما میشود، اما همچنان غلبه احساس منفی به مثبت مانع از این میشود که ما برای آنها کاری کنیم. این مسئله به این حقیقت برمیگردد که پشت تمام این به تعویق انداختنها ترسی پنهانی وجود دارد که از بین نمیرود. ممکن است ترس از شکست، ترس از موفقیت، ترس از آسیبپذیری یا ترس از رنجاندن دیگری دلیل این اهمالکاریها باشد.
ما هر آن چیزی که هویت ما را زیر سؤال ببرد شروع نمیکنیم و از انجام آن ابا داریم. مثلاً ما مقاله یا پایاننامه را شروع نمیکنیم، چون فکر میکنیم اگر آن را کامل و بینقص انجام ندهیم با تصویر ما از یک دانشجوی ممتاز و کار درست در تضاد است. یا رابطه خود را با همسرمان تمام نمیکنیم، چون میترسیم پس از او نتوانیم به زندگی عادی خود ادامه دهیم.
برای رهایی از تنبلی از شر این برچسبها رها شویم
ما با نیروی هر چه تمامتر از تصور و باورهایی که از خودمان داریم محافظت میکنیم و با هر آنچه این باورها را نقض میکند، میجنگیم. مثلاً اگر تصور من از خودم یک دانشجوی نمونه است دنبال فرصتهایی خواهم بود که این باور را تثبیت کند یا اگر من باور دارم که شخص آسیبپذیری هستم از تمام موقعیتهایی که نیازمند استقلال و عدم وابستگی است، اجتناب میکنم. یا اگر من باور دارم که باهوش هستم و توانایی انجام هر کاری را دارم در شروع ایدههای جدید به شدت تعلل میکنم، چون اگر موفق نشوم، تصورم از یک انسان باهوش را نقض کردهام.
پس برای شروع تغییر در ابتدا باید نگاهی که به خود داریم را تغییر بدهیم. اینکه ما تصور مثبت و بینقصی در مورد خود داشته باشیم باعث میشود شروع کارها برایمان سختتر و سختتر شود. اینکه من فکر کنم خیلی درسخوان هستم، خیلی باهوش و سرآمدم، خیلی مهربانم و… باعث میشود آنقدر خودم را بالا ببرم که هر عمل کوچکی برایم سخت شود.
هنگامی که بتوانیم از شر این برچسبها رها شویم، میتوانیم عمل کنیم، واقعاً شکست بخوریم و در نهایت رشد کنیم. مثلاً اگر مردی قبول کند که آن قدرها هم همسر خوبی نیست، آن گاه احساس رهایی میکند، لجاجت را کنار میگذارد و پیش روانشناس میرود. یا وقتی دختری میپذیرد که آن قدر هم سرآمد و ممتاز نیست، میتواند کار نوشتن پایاننامهاش را شروع کند.
پس معمولی بودن و تعریف دوباره خود به شکلی که دیگر آن تصور پر آب و تاب را از خودتان نداشته باشید موانع اهمالکاری را به شکل باور نکردنی از سر راه تان بر خواهد داشت و شما را به هدف نزدیک خواهد کرد. چون با تصور معمولی بودن، کوچکترین اشتباه شما را سرخورده نمیکند و نمیترساند و در نتیجه شما از اقدام کردن و شروع به کار نمیپرهیزید و از شکستها نمیهراسید.
تهیه و تنظیم: مجله اینترنتی پارسی گو