مجله اینترنتی پارسی گو: در این مطلب حکایتی خواندنی از راموناجا را درباره اهمیت عشق می خوانید. در این داستان به زیبایی اهمیت عشق در راستای محبت پروردگار تصویر شده است:
حکایتی خواندنی از راموناجا درباره اهمیت عشق و ارتباط آن با محبت پروردگار!
چنین آورده اند که مردی نزد راموناجا آمد. راموناجا یک عارف بود، شخصی کاملا استثنائی. یک فیلسوف و در عین حال یک عاشق، یک سرسپرده که به ندرت اتفاق می افتد. یک ذهن موشکاف، ذهنی نافذ، اما با قلبی سرشار.
مردی به نزد او آمد و پرسید: راه رسیدن به خدا را نشانم بده.
راموناجا پرسید: هیچ تا به حال عاشق کسی بوده ای؟
شخص سؤال کننده پرسید: راجع به چه صحبت می کنی؟ عشق؟ من تجرد اختیار کرده ام. من از زن چنان می گریزم که آدمی از مرض می گریزد. نگاهشان نمی کنم چشمم را به رویشان می بندم.
راموناجا گفت: با این همه کمی فکر کن. به گذشته رجوع کن، بگرد، جایی در قلبت آیا هرگز تلنگری از عشق بوده، هرقدر کوچک هم بوده باشد؟
مرد گفت: من به اینجا آمده ام که عبادت یاد بگیرم، نه عشق. یادم بده چگونه دعا کنم؟ شما راجع به امور دنیوی صحبت می کنی و من شنیده ام که شما عارف بزرگی هستی. به اینجا آمده ام که به سمت خدا هدایت شوم نه به سمت امور دنیوی.
گویند راموناجا درحالیکه خیلی اندوهگین شد به مرد گفت: پس من نمی توانم به تو کمک کنم. اگر تو تجربه ای از عشق نداشته باشی آن وقت هیچ تجربه ای از عبادت نخواهی داشت. بنابراین اول به زندگی برگرد و عاشق شو و وقتی عشق را تجربه کردی و از آن غنی شدی، آنوقت نزد من بیا. چون که یک عاشق قادر به درک عبادت است. اگر نتوانی از راه تجربه به یک مقوله ی غیرمنطقی برسی، آن را درک نخواهی کرد و عشق، عبادتی است که توسط طبیعت، سهل و ساده در اختیار آدمی گذاشته شده. تو حتی به این چیز سهل و ساده نمی توانی دست پیدا کنی. عبادت عشقی است که به سادگی داده نمی شود، فقط موقعی قابل حصول است که به اوج تمامیت رسیده باشی. تلاش فراوان برای رسیدن به این مقام باید صورت گیرد. برای عشق نیاز به تلاش نیست؛ عشق مهیاست، عشق در جوشش و جریان است و تو آن را پس می زنی. “
گردآوری و تنظیم: پارسی گو
منبع: کتاب زندگی به روایت بودا. منتشر شده در وبلاگ زنانگی های یک زن