غلبه بر نگرانی! چگونه بر نگرانی غلبه کنیم؟ این موضوع و سوالی است که تقریبا ذهن همۀ رده های سنی را در مقاطع مختلف زندگی به خود مشغول کرده است. نگرانی یکی از بیماری های شایع در میان برخی از جوانان است، البته سالخوردگان نیز از نگرانی های خاصی رنج می برند. «نگرانی »، گاهی همچون خوره، به جان روح آدم می افتد.
چگونه می توان بر این بیماری روحی غلبه کرد؟ روش دست یافتن به روحی آرام و دلی پرامید و خاطری آسوده چیست؟ عوامل نگرانی آور کدامند؟ چرا بعضی ها دچار «افسردگی روحی » می شوند و احساس «دل مردگی » به آنان دست می دهد؟ چگونه می توان «اضطراب » را از خود دور کرد و از زندگی لذت برد؟
«نشاط و شوق زندگی، زچهره ها رمیده است
و جغد دل فسردگی، به روی بام خانه ها نشسته است
خنده ها تصنعی،
چهره ها، سلام ها، عبوس و سرد
و قلب ها جدا زهم، اسیر غم
و اندرون سینه ها، پرنده های عشق پر نمی زند
به شاخه های زندگی،
نسیم عشق و شور جان نمی وزد …» (۱)
ریشه های نگرانی
راستی چرا چنین است و این همه افسردگی و بی نشاطی و اضطراب و نگرانی از کجا سرچشمه می گیرد؟ بعضی احساس «بی پناهی » می کنند . از این و آن دورنگی و بی صداقتی می بینند، به هر جا دست می اندازند، دستشان بند نمی شود، به هر جا پا می گذارند، در حفره و گودالی می افتند . چون همدم موافق و یار یکرنگ و همراه صادق نمی یابند، به همه چیز و همه کس بدبین می شوند . این «بدبینی » ، در عملکرد روزانه و ارتباطاتشان هم تاثیر منفی می گذارد و فلجشان می کند .
بعضی شناخت روشنی از «فلسفه حیات » ندارند و پاسخی برای این سؤال «که زکجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود؟ به کجا می روم آخر؟ …» نیافته اند . پیامد این حالت، رسیدن به پوچی و بی هدفی است و زندگی را تکرار لحظه های بی معنی می دانند .
بعضی از آینده بیمناک اند، چه آینده همین دنیایشان، چه آینده آخرتشان . می ترسند روزی پیر و فرتوت و از کار افتاده شوند و از چشم ها و دل ها بیفتند و مورد بی مهری دیگران قرار بگیرند، یا دستخوش عوارض پیری و انزواها و تنهایی های آخر عمر شوند . یا این که از مرگ وحشت دارند، چون از مرحله پس از مرگ، یابی خبرند، یا می دانند که وضعیت خوبی نخواهند داشت.
«ترس از مرگ که در مردم هست
و همی پندارند،
مرگ را غول هراس انگیزی
روی این علت هست
که ندارند امیدی روشن
به پس از مردن خویش
زین جهت ترسانند .» (۲)
راستی هم اگر مرگ، نقطه پایان همه چیز باشد، فکر آن وحشت انگیز و اضطراب آور ست . اما اگر آن را دریچه ای به روشنایی های ابدی بشناسیم و ره توشه آن راه را هم فراهم ساخته باشیم، چه هراسی از مرگ؟
برخی هم «بدبین » به دیگرانند، همه را در حال توطئه و نقشه کشیدن و دشمنی کردن با خویش می پندارند . این هم آرامش را از آنان می گیرد و بر اضطرابشان می افزاید .
بعضی هم چنان دلبسته و وابسته به داشته های خویشند که تصور از دست دادن آنها و جدا شدن از آنچه دارند، به وحشتشان می اندازد . از این رو، هر حادثه، از جمله مرگ را چون قیچی جدا کننده آنان را از داشته ها و محبوب هایشان می بینند، برنگرانی آنان می افزاید و ثبات روحی را از آنان سلب می کند. ریشه های دیگری هم برای نگرانی انسان می توان بر شمرد.
برای غلبه بر نگرانی چه کنیم؟
درمان این «احساس نگرانی »، گاهی در مسائل فکری و نظری است، گاهی از راه برنامه های عملی و اجرایی . برخی از این عوامل نگرانی زدا از این قرار است:
۱- «آخرت باوری » می تواند نقطه شروع رسیدن به «امید» باشد . یعنی این که با مرگ، تمام نمی شویم و مردن ، نقطه پایان دفتر وجود ما نیست، بلکه آغاز مرحله ای دراز مدت تر، بلکه ابدی است و ما با کیفیت زندگی این دنیایی، می توانیم در ساختن بهتر آن «مرحله جاودانه » ، سهم داشته باشیم . پس، چرا نگران آن باشیم که تمام می شویم و پایان می یابیم؟
۲- «توکل » ، عامل دیگری برای غلبه بر نگرانی است . بر چه کس باید تکیه داشت؟ به چه چیز باید امید بست؟ تکیه بر آنچه ناپایدار است، به انسان هم «احساس ناپایداری » می دهد . آن که بر زمین سست ایستاده است، نمی تواند گامهایی استوار داشته باشد . کسی که پشتوانه ای همچون خدا دارد، به این زودی ها دچار خلا روحی و احساس بی پناهی نمی کند. توصیه قرآن به این که مؤمنان بر خدا توکل کنند (و علی الله فلیتوکل المؤمنون) عامل امیدواری و روحیه و انگیزه داشتن برای اهل ایمان است .
۳- «ذکر» و یاد خدا نیز به انسان آرامش می دهد . در لحظات اضطراب و نگرانی، چه بر زبان آوردن نام خدا و دعا و صلوات و تسبیح الهی و ذکرهای زبانی، چه دل را به «یاد خدا» نیرو و صفا بخشیدن، مایه آرامش دل و نفی اضطراب است. این آیه مشهور «الا بذکرالله تطمئن القلوب » (۳) اشاره به همین حقیقت دارد که: «دل آرام گیرد زیاد خدا» . کسی که یاد خدا را بر زبان و در دل دارد، خودرا به منبع لایزال قدرت و رحمت و نعمت متصل می سازد واز آن الهام و امید می گیرد . در لحظات بحرانی هم، آنان که قلبا متوجه آن کانون رافت و رحکمت می شوند، آرامش می یابند . حتی یک سرباز اسیر یا در محاصره، می تواند با عامل «ذکر» ، روحیه خود را حفظ کند و نه در میدان نبرد، نه در دوران اسارت، نه زیر شکنجه های دشمن خود را نبازد و نترسد و مقاومتش را از دست ندهد.
۴- «کار و تلاش » را به عنوان عامل دیگری برای حفظ روحیه و نفی نگرانی می توان دانست. گرفتاران پوچی و پوچگرایی، گاهی به خاطر بیکاری بیعار می شوند و به سبب نداشتن یک فعالیت مثبت، احساس می کنند وجودی عاطل و باطل و بی ثمرند و چون نقش مثبتی در زندگی خویش نمی بینند، روحا دچار افسردگی می شوند و از روند گذر عمر خویش به ستوه می آیند . هر کس در هر رتبه و موقعیتی که باشد، می تواند با سرگرم ساختن خود و داشتن فعالیت های روزمره، از بحران روحی نجات یابد و به زندگی امیدوار شود .
۵- «خوش بینی » و داشتن نگاه مثبت و توجه به نیمه پرلیوان، ما نع بروز اضطراب و نگرانی است . برخی تنها نقاط ضعف و کاستی ها و نارسایی ها و ناتوانی های خود را می بینند . اگر کسی پیوسته نقاط مثبت و موفقیت های زندگی را ببیند و آنها را در دفتری ثبت کند، یا در برخورد با دیگران از آن نمونه ها بگوید، نه آنکه شکست ها و ضعف ها و ناکامیهایش را بر شمرد، قطعا کمتر دچار نگرانی می شود .
۶- همنشینی با انسانهای با روحیه و باانگیزه را می توان عامل دیگری برشمرد . انسان از دوستان خود رنگ می پذیرد . همان طور که رفاقت با افراد ترسو و بخیل، روحیه ترس و بخل را در انسان می پرورد و دوستی با دلاوران بخشنده، صفت شجاعت و سخاوت را تقویت می کند، همدمی و انس با افرادی که از آرامش و امید و انگیزه برخوردارند، چنین روحیه ای در انسان پدید می آورد . برعکس، معاشرت باافراد سست رای و واخورده و مایوس و مضطرب، برنگرانی و دلمردگیهای انسان می افزاید.
۷- «تلقین »، عامل دیگری به شمار می رود، چه در کشتن روحیه و خشکاندن امید، چه در امید آفرینی و روحیه بخشی. هم تلقین به دیگری، هم تلقین انسان به خویشتن. آن که همواره توانایی ها و استعدادهای خود را برای خود مطرح کند و خویش را انسان امیدوار و نیرومند و با نشاط و شادمانی نشان دهد، قطعا روحیه اش بالا خواهد رفت. نباید گذاشت اولین شکست و ناکامی انسان را زمین گیر و خلع سلاح کند و خود را بازنده نهایی و ابدی به شمار آورد. می تواند به خود این گونه تلقین کند:
«چون که انسان، با هدف، با انتخاب و برگزیننده است،
وز همین جا، جاودان زنده است و سازنده است،
من هم انسانم،
بودن خود را به دست خویش، می سازم
من، خمیر هستی ام را با دو دست «انتخاب » خویش،
نقش ساز و شکل پردازم .» (۴)
۸- توجه به «فرصت امروز»، انسان را از غم گذشته و نگرانی از آینده نیامده می رهاند . وقتی بسیاری از اضطراب ها از آینده ای است که نامعلوم و نیامده است، چرا از بلا و مصیبت و رنجی که هنوز تحقق نیافته و «شاید» در آینده پیش آید، به وحشت و بیم افتیم؟ البته آینده نگری چیز مثبت و نگرش ارزنده ای است، ولی اضطراب نسبت به حوادث پیش نیامده و نگران این بودن که «چه خواهد شد؟» ، عامل رکود و سلب انگیزه و نومیدی است.
در توصیه های دینی فراوان آمده است: که آنچه گذشت، گذشت. آنچه هم که نیامده است، کو؟ پس برخیزید و فرصت موجود را مغتنم شمارید:
ما فات مضی و ما سیاتیک فاین؟ قم، فاغتنم الفرصة بین العدمین
و سعدی چه زیبا این نکته را به فارسی سروده است:
سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست
در میان این و آن، فرصت شما امروز را (۵)
باری، روحیه های پرتوان و زندگی های سرشار از امید، در سایه ایمان و توکل و آخرت گرایی وتلاش و همنشینی باصاحبان روح های بزرگ است. زندگی را غنا بخشیم و اندیشه را وسعت، تا نگرانی و اضطراب، از پایمان نیفکند.
پی نوشت:
۱ . قبله این قبیله، ص ۶۲.
۲ . اسیر آزادی بخش، ص ۴۶.
۳ . رعد (۱۳): ۲۸.
۴ . برگ و بار، ص ۲۷۰.
۵ . کلیات سعدی، ص ۴۱۵، غزل ۱۲.
گردآوری و تنظیم: پارسی گو.
منبع: مجله پرسمان، بهمن ۱۳۸۲، شمارۀ ۱۷، چگونه بر نگرانی غلبه کنیم؟ به نقل از: www.hawzah.net