مجله خبری تحلیلی پارسی گو: تجربه کافه نشینی از آن دسته تجربههایی است که همه ما کم و بیش لذت آن را چشیدهایم. تجربهای که در خیلی از نقاط دنیا رونق دارد و در برخی شهرها شهرت آن زبانزد عام و خاص است. کافهها در سراسر جهان پاتوقهای گرمی برای مردم، هنرمندان و نویسندگان هستند.
نگاهی به سنت کافه نشینی در ایران
در کشور ما هم این سنت در صدساله اخیر تاریخی برای خودش ساخته است. تاریخی که علیرغم آنکه راویان کمی داشته و در محدوده کافه نشینی صادق هدایت و حلقه دوستانش جا خوش کرده، در حالی که این دامنه و اهمیت آن فراتر از چیزی است که تا به حال روایت شده است. اخیراً کتابی تحت عنوان «گفتوگو با روشنفکران» توسط نشر اتاق آبی به چاپ رسیده که شامل گفتوگوهای «محمد صادقی» با چند تن از نویسندگان ایرانی (محمد علی اسلامی ندوشن، مصطفی ملکیان، فریدون مجلسی، علی فردوسی و سوسن شریعتی) است.
روایت دکتر اسلامی ندوشن از کافه نشینی
بخشی از گفتوگوهای این کتاب به تجربه کافه نشینی اختصاص دارد. خاطرات دکتر اسلامی ندوشن از «کافههای پاریس و تهران» و خاطرات دکترسوسن شریعتی از «کافههای تهران، پاریس و استانبول». دو نگاه از دو نسل به کافه نشینی که تاریخ دیرپایی در جهان مدرن و تاریخ نوپایی در ایران دارد.
روایت دکتر اسلامی ندوشن -ادیب و نویسنده ایرانی- به سالهای بعد از شهریور ۱۳۲۰ در تهران برمیگردد که تا حدی فضای آزاد به وجود آمده بوده است. زمانی که قلم آزاد بوده و هر کس هر چه در دل داشته آزادانه مینوشته. سالهایی که گردش در خیابان هم به دنبال آن به یک کار یومیه تبدیل شده بود و مردم در خیابانهای اسلامبول و لالهزار، گشت و گذار میکرده و موقع عصر در دستههای سه نفری و چهارنفری با هم قرار گذاشته به کافهها میرفتند.
دکتر اسلامی ندوشن از آن زمان میگوید و از معاشرت با ادیبان معروف شهر. دورهای هم در شهر پاریس بوده و گهگاه به کافههای آن شهر سر میزده: در ساعتهای فراغت، برای مردم خوشایند بود که در کافهها بنشینند، قهوهای بخورند، با هم حرف بزنند و یا اینکه کتاب و روزنامهای با خود ببرند و آنجا بخوانند. میشود گفت که این تا حدی سنت مدیترانه است. در فرانسه، ایتالیا و… و همینطور در حاشیه مدیترانه این سنت یعنی سنت آرامگرفتن در گوشهای یا به اصطلاح کافه نشینی باب شده بود. در حالی که در کشورهای دیگر، این به صورت عمومی وجود نداشت.
روایت دکتر سوسن شریعتی از کافه نشینی
تجربه و خاطرات دکتر سوسن شریعتی از کافه نشینی هم خیلی پربار و پر از نکتههای ریز و درشت ادبی، هنری و اجتماعی است. همانطور که اظهار داشته، این تجربه را خیلی زود شروع کرده، در ایام نوجوانی و ابتدا نه در شهر پاریس که در شهری واقع در جنوب فرانسه. بنا به توضیحاتش کافه در فضای آزاد، این امکان را که در کنار دیگری یا با دیگری یا به تنهایی بتوان ساعتی را گذراند در اختیار مردم میگذاشته؛ حتی برای نوجوانی مثل او که میتوانسته به درس و مشقش در گوشه دنج کافه برسد و احساس امنیت داشته باشد.
سوسن شریعتی در ارتباط با آن دوران میگوید: خوبیاش در همین بود که در میان جمعیت باشی و احساس امنیت کنی و در عین حال خلوتی گرم برای خودت داشته باشی. یکی در حال نوشتن بود، یکی در حال خواندن، دیگری در گیرودار بازکردن باب آشنایی، عدهای در حال بحثوجدل و… البته این اولین تجربههای کافه نشینی – قبل از انقلاب- در پاریس نبود.در واقع این تجربه، در شهرستان شروع شد.
شهری در منطقه پرووانس جنوب فرانسه، معروف به آفتابش و بوی خوش اسطخودوسش و لهجه آهنگین آدمهایش و رنگارنگی طبیعتش(بنفش، آبی لاجورد و رنگِ اوخرایِ در و دیوارش)وبه همین دلیل محل سکونت بسیاری از نقاشان امپرسیونیست بود. سزان، ونگوگ، شاگال و البته پیکاسو که خانهای در دور و بر شهر داشت…
یک نوع قرارداد نانوشته آداب کافه نشینی را تعریف میکرد. البته خصلتهای مشترک مدیترانهای در جنوب فرانسه هم کافه نشینی را لطف دیگری میداد. افراد خونگرمتر و اجتماعیتر بودند و البته آفتاب بیدریغ که همگی را به بیرون میکشاند. سنت مدیترانهای با کافه نشینی گره خورده است و مثلاً متفاوت است با کافه نشینی مردمان شمال اروپا که سرما آدمها را به اندرون و زیرزمین میکشاند. اما در سنت کافه نشینیِ مدیترانهای و اساساً مردمان کشورهای لاتین، در محضر دیگری بودن، مهم است. بنابراین نخستین تجربه کافه نشینیِ من به گونهای با سنت مدیترانهای گره خورد.»
تجربه کافه نشینی سوسن شریعتی، بعد از بازگشت به تهران، در کافه موزه هنرهای معاصر از سر گرفته میشود. فضایی متفاوت از آنچه در فرانسه تجربه کرده بود، این بار در حال و هوایی دیگرگونه. با بحثهای داغ اجتماعی و سیاسی سالهای اول انقلاب، که نه تنها در کافهها که در پیادهروها هم جریان داشته است.
سوسن شریعتی در گفتوگوی مفصلی که با او انجام شده، با تقسیمبندی مناطق فرهنگی شهر پاریس، بحثش را ادامه میدهد و اشکال مختلف کافه نشینی را به نحوی خارقالعاده توضیح میدهد. انگار که میخواهد با او همسفر شویم و به تاریخ هنر و ادبیات فرانسه و نویسندگان ممتازش سری بزنیم. لذا روایت او از کافههایی که در آن مکاتبی بنیان گذاشته شده، خیلی جذاب درآمده است.
راوی ما را به کافه فلور که از کافههای قدیمی پاریس است میبرد. کافهای در خیابان سنژرمن. جایی که سورئالیستها در دهه بیست بیانیهشان را در همانجا صادر کردند. پاتوق نویسندگانی بیبدیل مثل لویی آراگون، ژان پل سارتر و سیمون دوبوار در دهه سی و پنجاه. کافهای که به قول سارتر،خانه دوم خودش و بسیاری بود. همچنین محل ملاقات روشنفکران.کافههای ادبی مثل کافه کوپول و یا کافه سلکت و یا کافه دُم که در محله مونپارناس واقع شدهاند. کافههایی که محل رفت و آمد ژان کوکتو، ارنست همینگوی، شاگال، ادیت پیاف و… بوده است. و همچنین کافههایی در مونتمارتر که پاتوق نقاشهای معروفی مثل ونگوگ، تولوز لوترک، ادگار دگا و سایرین بوده است.
سوسن شریعتی درباره این کافهها و تاریخی که پشت سر دارند،میگوید: این کافهها همچنان سرپا هستند. سورئالیستها از کافه کوپول و اگزیستانسیالیستها از کافه فلور درآمدند. زیباترین آثار دگا در همین کافهها خلق شده است. کافههای پاریس، هم پاتوق انقلابیون و تبعیدیها بوده، هم پاتوق نقاشان و نویسندگان. اما الان آن کافهها بیشتر محل رفتوآمد توریستها شده که برای نوشیدن یک فنجان قهوه در آن کافهها پول زیادی باید بپردازند.
این که آیا پاتوقهای دیگری سر زده و یا اصولاً کافه نشینی از مد افتاده را نمیدانم، اما به نظرم کافه نشینی چند الگویی شده و مدلهای دیگری سر زده. حداقل در فرانسه این طور است. مثلاً کوپول دیگر کوپول نیست و بیشتر محل تردد سلبریتیهاست تا انتلکتوئلها و یا آرتیستهای یک لاقبا؛ اما برای این تیپ، کافههای دیگری پا گرفته است؛ سادهتر و در دسترستر و متواضعتر.
به عنوان مثال، سلسله کافههایی در اوایل دهه ۱۹۹۰ در پاریس راه افتاد، به عنوان کافه فیلو (café philo) یعنی کافههای فلسفی. معروفترین آنها هم کافه دولافار (café de la Phare) بود. یک فیلسوف فرانسوی پایهگذارش بود و هفتهای یک بار کافهای را در میدان باستیل به پاتوقی برای بحث فلسفی میان شهروندان تبدیل کرده بود. سر ساعتی در یکشنبه صبح شروع میشد و بحث میچرخید.
یک پاتوق فلسفی بود و الگویی شد تا بر آن اساس در سطح شهر، کافههای دیگری راهاندازی شود. گفتوگوهایی دموکراتیک، حول و حوش یک موضوع مرکزی و با هدایت یک فیلسوف آنجا شکل میگرفت. پای فیلسوفانی مانند ادگار مورن (Edgar Morin) هم به این کافه باز بود. بر همین منوال کافههایی به نام ciné-philo و café-psy هم باز شد، با محوریت سینما و یا بحثهای روانشناسی. این کافهها در سطح شهر تکثیر شد و از آن تکالگویی دهههای پیش خارج شد.
نگاه دکتر سوسن شریعتی به کافه نشینی از منظر شناخت اجتماع و شناخت مردم بسیار حایز اهمیت است. او فقط راوی نیست، فقط خاطره تعریف نکرده، بلکه تحلیلی پیرامون روابط انسانی و شکل و شمایل اجتماعی متفاوتی که این تجربهها داشتهاند هم ارائه کرده است. ابعاد هنری، ادبی و اجتماعی را در یک راستا تشریح نموده. او سه فضا در سه کشور (ایران، فرانسه و ترکیه) را دستمایه تحلیلی قرار داده که نتیجهگیری آن در خاتمه گفتوگویش به این صورت مطرح شده:
«در صورتی کافه نشینی ممکن میشود، که از خودمان و دیگری نترسیم. دلایل درازمدت فرهنگی هم میتوان پیش کشید؛ تفاوت فرهنگ مدیترانهای با فرهنگ ما (مثلاً ایرانیهایِ مجبور به خودسانسوری به لحاظ تاریخی) و یا دلایل میان مدتتر دورهای؛ به عنوان مثال بدبینی و مذمتِ فرهنگ کافه نشینی روشنفکرانه دهه سی و چهل، توسط انقلابیونِ چریکِ دهه چهل و پنجاه. و دلایل کوتاهمدت یعنی همین سیاستهای عمومی و یکپارچهساز که در ترکیب با هم موجب میشوند که ما اندرونها را ترجیح دهیم.
البته به نظر میآید که در سالهای اخیر، این فضاهای عمومیمتنوعتر و متعددتر شده است و مهمتر از همه، کم کم به حاشیه پیادهروها هم کشیده شده(تازگیها دیدهام که در بعضی خیابانها و پیادهروها هم چند تا صندلی میگذارند). جذابیت کافهها در همین ادغام دنیاها است و سورپریزهایی که به دنبال دارد. این امکان که ترکیبهای نامتعارف و همنشینیهای دموکراتیک را فراهم کند.
مطالعه گفتوگو با دکتر سوسن شریعتی باعث میشود تا این بار که به کافه میرویم، به تاریخ کافه نشینیهای خودمان هم فکر کنیم. به امروز، به اینکه کافهها چقدر میتوانند در بسط فضای هنری و ادبی و مراودات سالم کمک کنند. کافه نشینی همان طور که دکتر اسلامی ندوشن و دکتر سوسن شریعتی بخشی از تاریخ آن را روایت میکنند، پدید نوظهوری است.
دیروز بیشتر برای هنرمندان و روشنفکران جذابیت داشته و امروز همگانیتر شده و افراد بیشتری به آن رغبت دارند. جایی برای بحث و نقد و نظر و گذراندن اوقاتی در کنار هم و با همدیگر. جایی برای خارجشدن از تکصدایی و تمرین مدارا و گفتگو که مقدمات نیل به دموکراسی هستند. جایی برای خلق ادبیات، هنر و تعالی انسان در محضر دیگری.
گردآوری و تنظیم: پارسی گو
منبع: روزنامه اطلاعات. ویژه نامه ادب و هنر. شماره ۴۵۴. نوشته مریم طالشی.
عالییییییییییییییییی
بسیار عالی