نماد سایت پارسی گو

آرایه های ادبیات فارسی به زبان ساده + مثال

آرایه های ادبی به زبان ساده با مثال

آرایه های ادبی به زبان ساده با مثال

مجله اینترنتی پارسی گو: در این مطلب آرایه های ادبیات فارسی را به زبان ساده مرور کرده ایم. اگر شما نیز به ادبیات علاقه دارید و در حال تلاش برای یادگیری آرایه های ادبیات فارسی هستید، با ما همراه باشید تا آرایه های ادبی لفظی و معنوی را به همراه مثال و به نقل از فرادرس (faradars.org) در این مطلب مرور کنیم:

آرایه های ادبی لفظی

در آرایه های ادبی لفظی یا همان صنایع لفظی، کلمات هستند که شعر را زیبا می‌کنند. این زیبایی به گونه‌ای است که اگر مثلاً واژه‌ای دیگر با همان معنی بیاوریم، شعر زیبایی قبل را نخواهد داشت. در واقع، آرایه های ادبی لفظی شعر را خوش‌آهنگ می‌کنند. در این بخش، مهم‌ترین آرایه های ادبی لفظی را معرفی می‌کنیم.

واج‌آرایی

وقتی تکرار یک یا چند صامت یا مصوت بیش از حد معمول در بخشی شعر رخ دهد، به‌ گونه‌ای که آن را خوش‌آهنگ کند، به آن «واج‌آرایی» یا «نغمه حروف» می‌گوییم. شاید معروف‌ترین مثالی که برای این آرایه ادبی بیان می‌شود، بیت زیر از منوچهری باشد:

خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم وزان است

همان‌طور که می‌بینیم، واج‌های «خ» و «ز» چند بار در این بیت تکرار شده‌اند. یا در بیت زیر از حافظ که مصوت بلند «آ» چند بار تکرار شده و واج‌آرایی زیبایی را آفریده است:

بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد

جناس

جِناس در لغت به معنی هم‌جنس بودن است. در صنایع بدیع، جناس آرایه‌ای است که در آن دو یا چند کلمه که در تلفظ شبیه هم یا هم‌جنس اما در معنی مختلف باشند، به کار می‌رود. برای مثال، در شعر زیر از مسعود سعد واژه «نای» اول آلت موسیقی و «نای» دوم نام حصاری است که او در آن زندانی بوده است:

چون نای بینوایم از این نای بینوا
شادی ندید هیچ‌کس از نای بینوا

یا بیت معروف زیر از خیام آرایه جناس دارد که در آن، «گور» اول همان حیوان معروف و «گور» دوم به معنی قبر است:

بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟

اما جناس خود انواعی دارد که به این شرح است: جناس تام، جناس ناقص، جناس زاید، جناس مرکب، جناس مطرف، جناس مضارع و لاحق، جناس لفظی و جناس مکرر. در ادامه، معروف‌ترین این انواع را معرفی می‌کنیم.

جناس تام

جناس تام، همان‌گونه که از نامش مشخص است، نوعی جناس است که در آن، دو کلمه در شعر می‌آید که کاملاً یکسان هستند، اما معنی آن‌ها متفاوت است. مثلاً در بیت زیر از شاهنامه، «روان» اول به معنی جاری است و «روان» دوم به معنی روح و جان است:

خرامان بشد سوی آب روان
چنان چون شده باز یابد روان

یا در بیت زیر از بوستان سعدی، «فتنه» اول به معنی آشوب و «فتنه» دوم به معنی عاشق است:

نماند فتنه در ایام شاه جز سعدی
كه بر جمال تو فتنه است و خلق بر سخنش

جناس ناقص

جناس ناقص یا جناس غیرتام، نوعی جناس است که در آن، دو کلمه در یکی از موارد آوایی با هم تفاوت دارند. جناس ناقص را می‌توان در دو دسته جناس ناقص حرکتی و جناس ناقص اختلافی بررسی کرد.

در جناس ناقص حرکتی یا جناس محرّف، دو کلمه در مصوت کوتاه با هم تفاوت دارند. بیت زیر از حافظ جناس ناقص حرکتی دارد:

زمان خوشدلی دَریاب و دُر یاب
که دایم در صدف گوهر نباشد

اما در جناس ناقص اختلافی، کلمات در یکی از حروف با هم تفاوت دارند. مثلاً در بیت زیر از حافظ، کلمات «دستی»، «مستی» و «هستی» با هم در یک حرف تفاوت دارند:

گام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

جناس زاید

در جناس زاید یا افزایشی، که به نوعی می‌توان آن را جناس ناقص نیز در نظر گرفت، دست کم یکی از چند کلمه نسبت به کلمات دیگر یک حرف بیشتر دارد. برای مثال، در بیت زیر از حافظ، «جان» و «جهان» جناس زاید یا افزایشی دارند:

جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
هرکس که این ندارد حقا که آن ندارد

حتما بخوانید

آرایه های لفظی و معنوی ادب فارسی با مثال!

سجع

سجع در لغت به معنی بانگ کردن قمری و سخن با قافیه گفتن است. در صنایع ادبی، سجع آرایه‌ای است که در آن، کلمات نثر هم‌قافیه هستند. می‌توان چنین گفت که سجع در نثر، همان حکم قافیه در شعر را دارد. چند سجع زیبا در نثر زیر از مناجات‌های خواجه عبدالله انصاری، قابل مشاهده است:

الهی اگرچه بهشت چون چشم و چراغ است.
بی دیدار تو درد و داغ است.
دوزخ بیگانه را بنگاه است.
و آشنا را گذرگاه است
و عارفان را نظرگاه است.
الهی اگر مرا در دوزخ کنی دعوی دار نیستم،
و اگر در بهشت کنی بی جمال تو خریدار نیستم.
الهی! من به حور و قصور ننازم، اگر نفسی با تو پردازم، از آن هزار بهشت سازم.

سجع را در سه دسته تقسیم‌بندی کرده‌اند: سجع مطرف، سجع متوازن و سجع متوازی.

سجع مطرف

مطَرَّف یعنی طرف‌دار و سجع مطرف به این معنی است که طرف اول یکی از کلمات با طرف اول کلمه دیگر متفاوت باشد. به عبارت دیگر، تنها حرف یا حروف آخر آن‌ها یکی باشند. مناجات زیر از خواجه عبدالله انصاری، سجع مطرف دارد (مثلاً «بپذیر» و «مگیر»):

الهی بنام آن خدایی که نام او راحت روح است
و پیغام او مفتاح فتوح
و سلام او در وقت صباح مومنان را صبوح
و ذاکر او مرهم دل مجروح
و مهر او بلا نشینان را کشتی نوح
عذرهای ما بپذیر و بر عیب ما مگیر.

سجع متوازن

در سجع متوازن، فقط وزن دو کلمه یکی است و حروف آن‌ها یکی نیست. در نثر زیر از کلیله و دمنه، واژه‌های «ضایع» و «باطل» هم‌وزن هستند و سجع متوازن وجود دارد:

دین بی ملک ضایع است و ملک بی دین باطل

سجع متوازی

در سجع متوازی، کلمات هم‌وزن هستند و واج پایانی آن‌ها نیز یکی است. به همین دلیل است که سجع متوازی خوش‌آهنگ‌تر است.

نثر زیبای سعدی در دیباچه گلستان، خوش‌آهنگی سجع متوازی را به خوبی نمایان می‌کند:

باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده
پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفه روزی به خطای منکر نبرد

حتما بخوانید

انواع ادبی (ادبیات غنایی، ادبیات حماسی، ادبیات نمایشی، ادبیات تعلیمی)

ترصیع

ترصیع در لغت به معنی جواهر نشاندن بر چیزی و گوهرنشان ساختن است. در ترصیع كلمات یک مصراع یا عبارت با کلمات مصراع یا عبارت ديگر در وزن و حروف پايانی يكسان هستند. در قصیده‌ رشید وطواط نمونه‌ای زیبا از آرایه ترصیع به کار رفته است:

‌ای منور به تو نجوم جمال
وی مقرر به تو رسوم کمال

بوستانی است صدر تو ز نعیم
و آسمانی است قدر تو ز جلال

خدمت تو معوّل دوست
حضرت تو مقبّل اقبال

همچو اسکندری به یمن بقا
همچو پیغمبری به حسن خصال

سیرت تو خزانه الطاف
نعمت تو نشانه‌ی آمال

شد مزین به تو مقام و محل
شد مبین به تو حرام و حلال

ملمع

ملمع از کلمه لمعه گرفته شده که به معنی پاره‌ای از گیاه که خشک شده و باقی آن، تر باشد. همچنین، ملمع در لغت به معنی چیزی است که از دو بخش ممتاز ترکیب شده باشد. در اصطلاح ادبی، وقتی شاعر بیت یا مصراعی را به زبانی دیگر بیاورد و سروده خود او باشد، می‌گوییم از آرایه ملمع استفاده کرده است.

غزل زیر از سعدی، نمونه زیبایی از آرایه ملمع است:

به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
به صد دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی

کتاب بالغ منی حبیبا معرضا عنی
ان افعل ما تری انی علی عهدی و میثاقی

نگویم نسبتی دارم به نزدیکان درگاهت
که خود را بر تو می‌بندم به سالوسی و زراقی

اخلایی و احبابی ذروا من حبه مابی
مریض العشق لا یبری و لا یشکو الی الراقی

نشان عاشق آن باشد که شب با روز پیوندد
تو را گر خواب می‌گیرد نه صاحب درد عشاقی

قم املا و اسقنی کأسا و دع ما فیه مسموما
اما انت الذی تسقی فعین السم تریاقی

قدح چون دور ما باشد به هشیاران مجلس ده
مرا بگذار تا حیران بماند چشم در ساقی

سعی فی هتکی الشانی و لما یدر ماشانی
انا المجنون لا اعبا باحراق و اغراق

مگر شمس فلک باشد بدین فرخنده دیداری
مگر نفس ملک باشد بدین پاکیزه اخلاقی

لقیت الاسد فی الغابات لا تقوی علی صیدی
و هذا الظبی فی شیراز یسبینی باحداق

نه حسنت آخری دارد نه سعدی را سخن پایان
بمیرد تشنه مستسقی و دریا همچنان باقی

قلب یا عکس

قلب در لغت به معنی واژگون کردن است و در اصطلاح ادبی، آرایه‌ای است که در آن، جای دو کلمه در ترکیبات اسنادی، اضافی، فعلی و… با هم عوض می‌شود. بیت زیر از نظامی، آرایه قلب یا عکس دارد («بر در» و «در بر»):

می‌گفت گرفته حلقه در بر
کامروز منم چو حلقه بر در

برای آشنایی با آرایه های ادبی ، پیشنهاد می‌کنیم به مجموعه آموزش‌های دروس دبیرستان و پیش دانشگاهی فرادرس مراجعه کنید که لینک آن در ادامه آورده شده است.

حتما بخوانید

انواع سبک ادبی + دوره زمانی

آرایه های لفظی و معنوی ادب فارسی

آرایه های ادبی معنوی

آرایه های ادبی معنوی، آن دسته از آرایه‌هایی هستند که در آن‌ها شاعر با استفاده از معنای کلمات و ترکیب آن‌ها با یکدیگر، یک تناسب معنایی زیبا و ظریف می‌آفریند که علاوه بر زیبایی هنری، با درک معنی شعر نیز کمک می‌کند. در این بخش، با مهم‌ترین آرایه های ادبی معنوی آشنا می‌شویم.

تشبیه

به این جمله توجه کنید: «چهره محبوب مانند ماه زیباست.» ما در این جمله صفت «زیبایی» «چهره محبوب» را با استفاده از کلمه «مانند» به «ماه» تشبیه کرده‌ایم. تشبیه یکی از آرایه های ادبی معنوی است و همانندی میان دو چیز را بیان می‌کند. ساختمان تشبیه از چهار بخش تشکیل شده است: مُشَّبَه، مُشَّبَهٌ به، وجه شَبَه و اَداتِ تشبیه.

دو رکن اصلی تشبیه «مشبه» و «مشبه به» هستند که بدون آن‌ها تشبیه رخ نمی‌دهد. مجموع این دو را «طرفین تشبیه» می‌نامند.

توجه کنید که دو چیز نمی‌توانند از همه جهات شبیه هم باشند و مشبه و مشبه‌به نیز در صفت یا صفت‌هایی خاص به هم شباهت دارند. این صفت یا صفات همان «وجه شبه» هستند. البته، این شباهت می‌تواند ظاهری و واقعی باشد یا شاعر آن را در خیال خود ساخته باشد. وجه شبه حتماً باید بین طرفین تشبیه وجود داشته باشد، زیرا اگر شباهتی وجود نداشته باشد، تشبیه بی‌معنی خواهد بود. نکته دیگه این است که وجه شبه باید یک ویژگی برجسته باشد تا زیبایی هنری قابل توجهی داشته باشد.

در مصراع دوم بیت زیر از حافظ، «قد و بالای دوست» مشبه، «صنوبر» مشبه‌به و «چون» ادات تشبیه است. حافظ قدر و بالای دوست را از جهت بلندی به صنوبر تشبیه کرده که همان وجه شبه است و در بیت نیامده است.

دل صنوبریم همچو بید لرزان است
ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست

برای آشنایی بیشتر با آرایه تشبیه و ارکان آن، پیشنهاد می‌کنیم به فیلم آموزش فارسی پایه هشتم مراجعه کنید که توسط فرادرس تهیه شده و لینک آن در ادامه آورده شده است:

استعاره

استعاره در لغت به معنی عاریت گرفتن است و استعمال کلمه‌ای در غیر معنی حقیقی خودش به منظور تشبیه. در واقع، می‌توان چنین گفت که استعاره همان تشبیه است که در آن، یکی از طرفین تشبیه (مشبه و مشبه‌به) حذف شده است. به عبارت بهتر، در استعاره کلمه‌ای را به جای کلمه‌ای دیگر قرار می‌دهیم به این شرط که مشابهت داشته باشند. یکی از دلایل استفاده از استعاره، تکراری شدن تشبیهات مختلف و رایج آن بین عامه مردم است.

از معروف‌ترین انواع استعاره می‌توان به استعاره مصرحه و استعاره مکنیه اشاره کرد.

استعاره مصرحه

واژه «مصرّحه» مؤنث مصرح به معنی تصریح شده و روشن و آشکار و بی‌پرده است. در استعاره مصرحه مشبه حذف می‌شود و به جای آن مشبه به قرار می‌گیرد. بیت زیر از حافظ را در نظر بگیرید:

بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه‌بان دارد
بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد

در مصراع اول بیت بالا سه کلمه «بت»، «گل» و «سنبل» استعاره مصرحه هستند. شاعر معشوق را به بت تشبیه کرده که پرستیدنی است. چهره معشوق را از نظر زیبایی به گل تشبیه کرده و موی معشوق را به سنبل تشبیه کرده که مانند سایه‌بانی روی صورت قرار گرفته است. بنابراین، با توجه به اینکه مشبه حذف شده، بت استعاره مصرحه از معشوق، گل استعاره مصرحه از چهره معشوق و سنبل استعاره مصرحه از زلف یار است.

استعاره مکنیه

واژه «مکنیه» مؤمث مکنی و به معنی کنیه ‌داده ‌شده است؛ دقیقاً برعکس معنی واژه مصرح. همان‌طور که حدس زده‌اید، در استعاره مکنیه، برعکس استعاره مصرحه، مشبه‌به حذف می‌شود. اما نکته‌ای اینجا وجود دارد و آن این است که در استعاره مکنیه قرینه‌ای برای مشخص کردن مشبه وجود دارد. عطار در تذکره‌الاولیا در ذکر بایزید بسطامی چنین می‌نویسد:

«… و گفت: به صحرا شدم عشق باریده بود و زمین تر شده بود. چنان‌که پای مرد به گلزار فرو شود، پای من به عشق فرو می‌شد.»

همان‌طور که می‌بینیم، عشق به باران تشبیه شده و خود مشبه‌به که باران باشد، نیامده است. بنابراین، استعاره مکنیه داریم.

برای آشنایی بیشتر با استعاره، پیشنهاد می‌کنیم به فیلم آموزش ادبیات فارسی پایه دهم مراجعه کنید که توسط فرادرس تهیه شده و لینک آن در ادامه آورده شده است:

مجاز

مَجاز در لغت به معنی راه گذر و گذشتن است و در اصطلاح ادبی استعمال کلمه‌ای در غیر معنی حقیقی خود است که از جهتی مناسبت با معنی اصلی داشته باشد. در واقع، مجاز در برابر حقیقت قرار می‌گیرد. بنابراین، می‌توانیم چنین بگوییم که هرگاه کلمه‌ای را در معنا به جای کلمه‌ دیگری بیاوریم، مجاز به کار برده‌ایم.

دقت کنید که نمی‌توانیم هر کلمه‌ای را جایگزین کلمه‌ای دیگر کنیم و بگوییم مجاز است. باید رابطه‌ای وجود داشته باشد که این جایگزینی را توجیه کند. به این رابطه در اصطلاح ادبی «علاقه مجاز» می‌گوییم. ادبا علاقه‌های مجاز را در دسته‌های مختلفی بیان کرده‌اند که در ادامه، به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

مجاز به علاقه جزئیه

در این مجاز جزئی از یک شئ به جای کل آن به کار می‌رود. مثلاً وقتی می‌گوییم «سرتان سلامت»، جزئی از بدن را به‌ جای کل آن به استعمال کرده‌ایم و می‌گوییم سر مجاز از بدن است به علاقه جزء به کل یا علاقه جزئیه.

در بیت زیر از نظامی، بیت مجاز از شعر به علاقه جزء به کل است:

به یاد روی شیرین بیت می‌گفت
چو آتش تیشه می‌زد کوه می‌سفت

مجاز به علاقه کلیه

علاقه کلیه برعکس علاقه جزئیه است و کل یک شئ به جای جزئی از آن به کار می‌رود. در بیت زیر از مسعود سعد سلمان، منظور از «آب سر»، همان «آب چشم» است و سر مجاز از چشم به علاقه کلیه است:

آب صافی شده است خون دلم
خون تيره شده است آب سرم

مجاز به علاقه محلیه

در مجاز به علاقه محلیه، محل چیزی را به جای خود ان به کار می‌بریم. مثلاً در بیت زیر از سعدی، «سر» که محل تفکر و عزم و اراده است به کار رفته است:

سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیال‌ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی

مجاز به علاقه حالیه

در مجاز به علاقه حال، حال را بیان می‌کنیم و منظورمان محل است. در بیت زیر از حافظ، «می» مجاز از «ظرف می» است:

گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است

مجاز به علاقه سببیه

در مجاز به علاقه سببیه سبب چیزی را به جای خود آن چیز به کار می‌بریم. در بیت زیر از عطار، «بازو» سبب و علت نیرو و قدرت و مجاز از آن است:

خسروی كارگدایی كی بود
این به بازوی چو مایی كی بود

مجاز به علاقه لازمیه

در این مجاز، چیزی را به جای چیزی دیگر به کار می‌بریم که همراهی دائمی با آن دارد. در بیت زیر از مولوی، حلق مجاز با علاقه لازميه از دهان و زبان است:

گر نبندی زين سخن تو حلق را
آتش گيرد بسوزد خلق را

مجاز به علاقه آلیه

در مجاز به علاقه آلیه، ابزار (به ویژه اندام‌های بدن) را به جای کاری که با آن ابزار انجام می‌شود به کار می‌بریم. در بیت زیر از سعدی، «زبان» مجاز از «سخن گفتن» است:

برآشفت عابد که خاموش باش
تو مرد زبان نیستی گوش باش

می‌توان چنین گفت که استعاره خود نوعی مجاز است و علاقه مجاز همان مشابهت.

حتما بخوانید

داستانک چیست؟ (تعریف داستانک یا داستان کوتاه کوتاه)

کنایه

گاهی گوینده می‌خواهد منظوری را برساند، اما به دلایلی نمی‌خواهد آن را به صورت مستقیم بیان کند. در این مواقع چیزی را بیان می‌کند که در ظاهر معنای دیگری دارد، اما به طور غیرمستقیم هدف و منظور گوینده را بیان می‌کند. کنایه یا کنایت در مقابل صراحت قرار دارد و در لغت به معنی پوشیده سخن گفتن است و در اصطلاح ادبی گفتن لفظی یا سخنی است که بر غیر معنی اصلی خودش دلالت کند.

دوبیتی زیر از باباطاهر، مثال واضحی برای آرایه کنایه است:

از آن روزی که ما را آفریدی
به‌غیر از معصیت چیزی ندیدی

خداوندا به‌حق هشت و چارت
ز ما بگذر، شتر دیدی ندیدی

کنایه را نیز مانند استعاره نوعی مجاز دانسته‌اند. گاهی تشخیص کنایه از مجاز دشوار است. برای تفاوت قائل شدن بین مجاز و کنایه، دقت کنید که در مجاز فقط یکی از دو معنی می‌تواند درست باشد. اما در کنایه، هر دو معنی می‌توانند درست باشند. یکی دیگر از تفاوت‌ها این است که در مجاز کلمات را در معنایی دیگر به کار می‌بریم، اما در کنایه کلمات معنی حقیقی خود را دارند و ترکیب آن‌ها با ساختار کلام است که معنی را می‌رساند.

احتمالاً کنایه «دسته گل به آب دادن» را شنیده‌اید که به معنی «اشتباهی بزرگ کردن» است. اینجاست که هم کنایه و هم معنای آن صحیح هستند، اما مقصود گوینده، اشاره به اشتباه کردن است نه دسته گل.

مبالغه

در آن گوینده چیزی را مدعی می‌شود که هم از نظر عقل شدنی است و هم عادتاً در زندگی مثال‌هایی دارد. به عبارت دیگر، مبالغه یا تبلیغ، افراط در وصف چیزی است. بیت زیر از فرخی سیستانی نمونه‌ای از مبالغه است:

هرچه ماهی باشد اندر قعر دریا خون شود
گر سموم هیبتش بر قعر دریا بگذرد

اغراق

غراق در لغت به معنی زیاده‌روی کردن در توصیف کسی یا چیزی است و در اصطلاح ادبی نیز به افراط و زیاده‌روی در مدح یا ذم کسی یا چیزی گفته می‌شود. برخی ادبا برای اغراق سه دسته قائل شده‌اند که در ادامه آن‌ها را معرفی می‌کنیم.

گوینده اغراق چیزی می‌گوید که از نظر عقلی ممکن است، اما عادتاً ناممکن و ناشدنی است. بیت زیر از سعدی، نمونه‌ای از اغراق است:

به زیورها بیارایند وقتی خوبرویان را
تو سیمین تن چنان خوبی که زیورها بیارایی

غلو

گوینده غلو چیزی را می‌گوید که نه با عقل جور در می‌آید نه در زندگی عادی نمونه‌ای داشته و دارد.

بیت زیر از شاهنامه، نمونه‌ای از غلو است:

دلاور ز گفت پدر چون هژبر
یکی نعره زد کآب خون شد در ابر

مراعات نظیر

مراعات النظیر یا مراعات نظیر یا صنعت تناسب آن است که شاعر یا نویسنده در شعر یا نثر خود کلماتی را به کار گیرد که با هم نسبتی و مناسبتی داشته باشند.

مثلاً کلمات «مزرع» و «داس» و «کِشته» و «درو» در این بیت حافظ مراعات نظیر دارند:

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو

یا کلمات «اسب» و «نطع» و «پیاده» و «رخ» و «پیل» و «مات» که همه مربوط به شطرنج است، در این بیت خاقانی:

از اسب پیاده شو بر نطع زمین رخ نه
زیر پی پیلش بین شه مات شده نعمان

حسن تعلیل

حسن تعلیل به معنی علت زیبا آوردن، برای وصفی علتی بیان می‌شود که مناسب آن وصف باشد و همچنین لطیف و در عین حال غیرواقعی و تخیلی.

برای مثال، محمدتقی بهار در بیت زیر، به زیبایی کوه دماوند را قلب زمین تصور کرده که دلیل سر بر آوردن آن را غصه‌دار بودن زمین است:

تو قلب فسرده زمینی
از درد ورم نموده یک چند

یا صائب تبریزی، در بیت زیر، دلیل آویزان بودن و سرافکندگی بید را بی‌حاصلی می‌داند:

بید مجنون در تمام عمر سر بالا نکرد
حاصل بی‌حاصلی نبود به جز شرمندگی

حس‌آمیزی

انسان پنج حس دارد و متناسب با این حواس چیزهای مختلف را حس می‌کند. هر حسی محسوس خاص خود را دارد. مثلاً ما «صدای در را می‌شنویم»، «رنگ برگ درخت را می‌بینیم» و… . اگر حس را با محسوسی که مربوط به آن نباشد، بیامیزیم، از حس‌آمیزی استفاده کرده‌ایم.

در بیت زیر، حافظ برای حس بویایی از شنیدن استفاده کرده است:

بوی بهبود ز اوضاع جهان می‌شنوم
شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد

تضاد

تضاد، همان‌گونه که از نام آن بر می‌آید، آرایه‌ای است که در آن دو کلمه متضاد هم به کار می‌رود و با هم می‌آید. مثلاً در بیت زیر از نظامی، دو واژه «نومیدی» و «امید» و همچنین، «سیه» و «سپید» متضاد هستند:

در نومیدی بسی امید است
پایان شب سیه سپید است

یا در بیت زیر از حافظ، «شکر» و «شکایت» و همچنین، «نیک» و «بد» با هم تضاد دارند:

چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است
چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند

متناقض‌نمایی

شاید در نگاه نخست، متناقض‌نمایی شبیه تضاد باشد، اما در واقع این‌گونه نیست. در متناقض‌نمایی، امور متناقضی با هم ربط داده می‌شود که در ظاهر نشدنی است. مثلاً در بیت زیر از سعدی، «حاضر غایب» ترکیب متناقضی است:

هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ای
من در میان جمع و دلم جای دیگر است

دقت کنید که در تضاد، دو واژه با اینکه با هم تضاد دارند، لزوماً ترکیب متناقضی را نمی‌سازند.

بیت زیبای زیر از حافظ متناقض‌نمایی زیبایی دارد:

ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

حافظه به زیبایی بیان می‌کند که باد نوروزی چراغ دل را برمی‌افروزد. همان‌طور که می‌دانیم، باد و آتش برافروختن تناقض دارند.

حتما بخوانید

خلاصه شاهنامه به قلم استاد مجتبی مینوی

ایهام

ایهام در لغت به معنی به گمان افکندن و در شک افکندن است. در بدیع، ایهام آوردن کلمه‌ای است که دو معنی نزدیک و دور داشته باشد و مراد گوینده معنی بعید باشد.

دو بیت زیر مثالی از ایهام را در خود جای داده است:

در گوشه‌ای نشسته‌ام اکنون و همچنان
هستم ز دست مردمکی چند در عذاب

من درد را به گوش نیارستمی شنید
اکنون به چشم خویش همی بینم این عقاب

مردمک هم به معنای مردم و انسان‌ها و هم به معنای مردمک چشم بوده که شاعر معنی دوم را در نظر داشته است.

تلمیح

تلمیح در لغت به معنی نمودن و آشکار کردن و نگاه سبک کردن به سوی چیزی و گوشه چشم نگریستن است و در اصطلاح ادبی به اشاره کردن شاعر در شعر خود به قصه یا مثلی معروف یا آوردن اصطلاح بعضی علوم در شعر تلمیح می‌گویند. تلمیح از آن دسته آرایه های ادبی است که هم زیبایی می‌آفریند و هم به معنی کمک می‌کند.

در بیت زیر، سعدی به داستان یوسف پیامبر در قرآن اشاره کرده است:

بوی پیراهن گم‌گشته خود می‌شنوم
گر بگویم همه گویند ضلالی‌ست قدیم

یا در بیت زیر از حافظ، به داستان نوح پیامبر اشاره شده است:

ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور

تضمین

تضمین در لغت به معنی چیزی را در ظرفی قرار دادن و گنجانیدن است. در اصطلاح ادبی، تضمین آوردن یک بیت یا مصراع از شاعر دیگر در شعر خود است. شعرهایی که تضمین شده‌اند در گیومه قرار داده می‌شوند.

سعدی این‌گونه شعر فردوسی را تضمین کرده است:

چه خوش گفت فردوسی پاک زاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد

«میازار موری که دانه‌کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است»

در شعر زیر از ملک‌الشعرای بهار، چند بیت از سعدی تضمین شده است:

سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟
یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست؟

یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟
هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست

«مشنو ای دوست! که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست»

لطف گفتار تو شد دام ره مرغ هوس
به هوس بال زد و گشت گرفتار قفس

پایبند تو ندارد سر دمسازی کس
موسی اینجا بنهد رخت به امید قبس

«به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقه‌ی زلف تو گرفتاری هست»

بی‌گلستان تو در دست بجز خاری نیست
به ز گفتار تو بی‌شائبه گفتاری نیست

فارغ از جلوه‌ی حسنت در و دیواری نیست
ای که در دار ادب غیر تو دیاری نیست!

«گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست-
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست»

روز نبود که به وصف تو سخن سر نکنم
شب نباشد که ثنای تو مکرر نکنم

منکر فضل تو را نهی ز منکر نکنم
نزد اعمی صفت مهر منور نکنم

«صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم؟
همه دانند که در صحبت گل خاری هست»

تهیه و تنظیم: گروه زبان و ادبیات فارسی.
منبع: مجله اینترنتی پارسی گو
درج مطالب مجله اینترنتی پارسی گو با ذکر منبع (www.parsigoo.com) بلامانع است.

خروج از نسخه موبایل