مجله اینترنتی پارسی گو: جناب عبدالله بن عمير كلبي يكي از افرادي است كه در كربلا همسر و مادرش همراهش بودند. مرد خيلي قوي و شجاعي بود و تازه ازدواج كرده بود. وقتي مي خواهد به ميدان برود، زن او مانع مي شود، كجا مي روي، من را به چه كسي مي سپاري؟ فورا مادرش آمد و گفت پسرم مبادا حرف زنت را بشنوي، امروز روز امتحان توست. اگر امروز خودت را فداي حسين نكني، شيرم را حلالت نمي كنم. اين مرد بزرگ مي رود و مي جنگد تا شهيد مي شود. بعد همين پيرزن يكي از عمود هاي خيمه را برمي دارد و به دشمن حمله مي كند. اباعبدالله مي فرمايد اي زن برگرد، خدا بر زنان جهاد را واجب نكرده است. امر امام را اطاعت مي كند و برمي گردد. ولي دشمن رذالت مي كند سر پسرش را از بدن جدا مي كنند و براي مادرش پرتاب مي كنند. سر جوانش را بغل مي گيرد، به سينه مي چسباند، مي بوسد، مرحبا پسرم، آفرين پسرم، الآن من از تو راضي شدم و شيرم را حلالت كردم. بعد آن را به طرف دشمن مي اندازد و مي گويد ما چيزي را كه در راه خدا داده ايم پس نمي گيريم.
منبع: مجموعه آثار شهید مطهری
به کوشش: فاطمه طحانی.
منبع: مجله اینترنتی پارسی گو
درج مطالب مجله اینترنتی پارسی گو با ذکر منبع (www.parsigoo.com) بلامانع است.