مجله اینترنتی پارسی گو: در کتاب هزار و یک حکایت اخلاقی، حکایت جذابی با مضمون نهایت حلم و نهایت بی ادبی آمده است که برای آن، فضله انسان چه مزه ای دارد انتخاب شده است. این حکایت آموزنده و جذاب را از دست ندهید:
پاسخ یک عالم به سوالی درباره مزه فضله انسان
گویند: سه نفر پیمان بستند که یکی از علما را که مردی بسیار بردبار و حلیم بود بیازارند. شبی نزدیک خانه عالم آمدند و هنگامی که یقین داشتند به خواب رفته، در را به شدت کوبیدند. بر اثر ضربات پی در پی اهل خانه بیدار شدند، آن عالم در را باز کرد و به آنان سلام کرد. گفتند مسئله ای داریم. او با خوش رویی گفت سوالتان را بپرسید. کمی فکر کردند و گفتند: ببخشید سوالمان را فراموش کردیم. گفت اشکالی ندارد هروقت یادتان آمد بپرسید. آنها رفتند و برای مرتبه دوم موقعی که می دانستند به خواب رفته آمدند و این بار نیز گفتند فراموش کرده ایم. بارسوم که عالم پشت در آمد، پرسید: آیا سوالتان یادتان آمد؟ گفتند: بله اما خجالت می کشیم بپرسیم. گفت: خجالت ندارد، هرچه هست بپرسید.
گفتند: می خواستیم بدانیم فضله انسان چه مزه ای دارد؟!
آن عالم بدون هیچ گونه ناراحتی گفت: اول که خارج می شود شیرین است، بعد ترش می شود و پس از آن تلخ می شود! گفتند: مگر شما آن را خورده اید که اینطور دقیق می دانید؟! جواب داد: نه من نخورده ام؛ اما تغییرات مزه آن را به این دلیل دانسته ام که مگس به شیرینی علاقه دارد؛ از این رو مگس گرد فضله تازه، جمع می شود، مدتی که گذشت پشه جای مگس را می گیرد، چون پشه به ترشی علاقه دارد، پس از مدتی پشه هم می رود و کرم به وجود می آید، چون کرم به تلخی علاقه دارد. آن سه نفر با کمال شرمندگی اجازه مرخصی خواستند و از پی کار خود رفتند.
حکایت ۶۱۲ از کتاب «هزار و یک حکایت اخلاقی ۲» تألیف محمد حسین محمدی.
به کوشش: فاطمه طحانی.
منبع: مجله اینترنتی پارسی گو
درج مطالب مجله اینترنتی پارسی گو با ذکر منبع (www.parsigoo.com) بلامانع است.