مجله اینترنتی پارسی گو: محمد حسین محمدی درباره مكافات عمل می نویسد: روزي مرد جواني نشسته بود و با همسرش غذا مي خورد و پيش روي آنان مرغ برياني قرار داشت. در اين هنگام گدايي در خانه آنان آمد و چيزي خواست. جوان از خانه بيرون آمد و با خشونت تمام، سائل را از در خانه راند. مرد محتاج نيز راه خود را گرفت و رفت. پس از مدتي چنان اتفاق افتاد كه همان جوان، فقير و تنگدست شد و همسرش را نيز طلاق داد. زن هم بعد از او با مرد ديگري ازدواج كرد.
سال هاي زيادي گذشت؛ از قضا روزي آن زن با شوهر دوم خود نشسته بود و غذا مي خورد. مرغي بريان پيش روي آنان بود، ناگهان گدايي در خانه را به صدا در آورد و تقاضاي كمك كرد. مرد به همسرش گفت برخيز و اين مرغ بريان را به اين سائل بده. زن از جا برخاست و مرغ بريان را گرفت و به سوي در خانه رفت، ناگهان مشاهده كرد سائل همان شوهر نخستين اوست، مرغ را به او داد و با چشم گريان برگشت! شوهر سبب گريه همسرش را پرسيد. زن گفت: اين گدا، شوهر اول من است و سپس داستان سائل پيشين كه شوهر اول او را آزرده بود بيان كرد. وقتي زن حكايت خويش را به پايان آورد، شوهر دومش گفت: اي زن! به خدا سوگند آن گدا نيز خود من بودم!
از مكافات عمل غافل مشو
گندم از گندم برويد جو ز جو
(بيت شعر از مولانا)
حكايت ۳۴۶ از كتاب « هزار و يك حكايت اخلاقي ۲» به تأليف محمد حسين محمدي.
به کوشش: فاطمه طحانی.
منبع: مجله اینترنتی پارسی گو
درج مطالب مجله اینترنتی پارسی گو با ذکر منبع (www.parsigoo.com) بلامانع است.