مجله اینترنتی پارسی گو: نگرانی و در معرض نگرانی قرار گرفتن، یکی از مشکلات این روزهای افراد است. از مشکلات ریز و درشت اقتصادی گرفته تا دیگر مشکلات اجتماعی و فرهنگی انسان را در معرض نگرانی قرار می دهد. اما بعضی از افراد هم هستند که بمب استرس و نگرانی بوده و آنرا به شما منتقل می کنند. در این مقاله درباره چگونگی واکسینه شدن در برابر نگرانی و استرس راهکارهایی ارائه شده است. با ما همراه باشید:
مرضیه بامیری در روزنامه جوان نوشت: صبح که به مقصد محل کار یا تحصیل، خانه را ترک میکنی در معرض انواع نگرانیهایی قرار میگیری که ناخواسته تو را سمت خود میکشانند. یکی ماسک به صورت از هوای آلوده مینالد و میگوید به زودی همه ما میمیریم. یکی از شلوغی مترو شکوه میکند و غر میزند که تهران دیگر جای نفس کشیدن نیست. یکی از دعوای همسرش مینالد، یکی از گرانی، یکی از مخارج سنگین تحصیل بچهها. خلاصه هر کس هر دردی که دارد برای عموم بازگو میکند تا خودش را سبک کند، اما نمیداند سبکی خودش به قیمت سنگینی قلب آدمها تمام میشود.
آیا آدمهای نگران مهربانتر و مسئولترند؟
نگرانی ما آدمها دلیلهای زیادی دارد. میتواند ناشی از ناآگاهی ما در زمینههای مختلف باشد. میتواند نتیجه سستی ایمان و اعتقادات ما باشد. شاید شکستهای پیدرپی ما را ترسانده است. شاید نگرانی یک رفتار ارثی باشد که از پدرانتان به شما رسیده است. در این صورت معتقدید آدمها رفتارهای ارثی را از شیر گرفته و به گور میبرند. یعنی ناامیدی از تغییر در شیوه زندگی ممکن نیست و همه چیز به وراثت برمیگردد. نگرانی یک بیماری است که اگر ادامهدار شود مثل خوره به جان آرامش زندگی میافتد و آن را ذرهذره میبلعد. نگرانی باعث میشود هیچ حرکت رو به جلویی رخ ندهد. باعث میشود هیچ استعدادی شکوفا نشود. آدمهای نگران در ضمیر ناخودآگاهشان مدام منتظر یک اتفاق ناخوشایند هستند. اگر در خیابان صاف هم راه بروند تصور میکنند یک چاله سر راهشان سبز میشود و آنها را میاندازد. آدمهای نگران دست و پای بچههایشان را میبندند و مانع حرکتشان میشوند. پدر نگران از ترس افتادن نمیگذارد کودکش اسکیتسوار شود که مبادا زمین بخورد یا قطار برقی سوار نمیشود از ترس سقوط. او بهترین روزهای کودکی را در خانه میگذراند، زیرا پدر از شیوع بیماریهای مسری در بیرون خانه میهراسد. جالب است که آدمهای همیشه نگران عصبی هستند و بیش از خوشبینها علاقه به پیگیری اخبار حوادث دارند. همیشه دنبال یک اتفاق هستند. چه کسی زیر قطار رفت؟ چند نفر خودکشی کردند؟ چند نفر از ابتلابه آنفلوآنزا یا سرطان مردند؟
این آدمها صفحات خصوصیشان پر از شکوه و ناله است. خبرها حال آدم را بد میکند. مادرها را همیشه در حالت ترس نگه میدارد. اگر فرزندشان در مهدکودک باشد و یک خبر منفی از اوضاع منفی مهدکودکها خوانده باشد، دیگر نمیتواند آرام باشد و مدام فکر میکند چه بلایی سر بچهام میآید. اگر خبر آدمربایی شنیده باشد مدام میترسد غریبهای بچهاش را بدزدد. اگر در محل بگویند دزدی شده او تا چندین شب خواب آسوده ندارد. بسیاری از سختگیریهای ما بیمورد است و بدترین حالتی که ما بارها در ذهنمان تداعی کردهایم پیش نمیآید، اما دست خودمان نیست. انگار این مدل خودآزاری را دوست داریم و فکر میکنیم هر کس نگرانتر باشد آدم مسئولتر و مهربانتری است.
روی خودمان کار کنیم تا کمتر نگران شویم
گاهی نگرانیهای ما از تصمیمهای خودمان ناشی میشود. تصمیمهای اشتباه ما را نگران میکند و مدام از عاقبت کار میترساند. شما چطور تصمیم میگیرید؟ در طول روز بارها و بارها مجبور به تصمیمهای کوچک و بزرگ میشوید. بارها بین خوب و بد گیر میکنید و این عقل شماست که یکی را برمیگزیند. همان تصمیمها ما را دچار نگرانی میکند. هر چه تصمیم بزرگتر، نگرانی و ترس هم بیشتر!
فرض کنید شما در معرض انتخاب مهم در ازدواج هستید. قرار است به شریک آینده خود آری بگویید. این موقعیت خود باعث نگرانیهای طبیعی میشود حالا اگر شما بر اثر احساس یا فاکتورهای احساسی صرف بله بگویید مدام نگرانید که مبادا تصمیم اشتباهی گرفته باشید. یا بعضی نگرانیها مربوط به محل کار و دغدغههای اجتماعی است. شما نگران تمدید نشدن قراردادتان هستید. شما میترسید جزو لیست نیروهای تعدیل شده باشید. میترسید شاید.
همه این ترسها و نگرانیها ذرهذره در وجودتان جمع میشود و شما را یک آدم بیقرار میکند. بسیاری از بیماریهای متعدد جامعه امروز مربوط به اعصاب است. ریشه خیلی دردها عصبی و نگرانی بزرگترین عامل عصبی شدن آدمها است. برای همین آمار سکتهها بالا میرود. فشار خونها قربانی میگیرد و بیماریهای مزمن به جان آدمها میافتد. ما در دام نگرانیها و ترسهای خود افتادهایم و چارهای جز رویارویی با این موقعیت نداریم. ما نمیتوانیم برای نگران نشدن و دوری از ترس، هزار و یک ناهنجاری دیگر را نادیده بگیریم، اما میتوانیم در روزگار ملتهب کنونی میان شلوغی خیابانها و بوق ممتد رانندههای بیاعصاب و خبرهای رنگارنگ تلخی که میشنویم روی خودمان کار کنیم تا کمتر نگران نشویم و کمتر مورد هجوم ترس و یأس ناشی از دانستهها قرار بگیریم.
از آدمهایی که نگرانی تزریق میکنند دوری کنید
یکی از مهمترین چالشهای بشر امروزی، تعاملات اجتماعی است. هر روز خواسته و ناخواسته با دستههای مختلفی از آدمها سر و کار داریم که برخی از آنها به نوعی استرسها و نگرانیهایشان را به ما منتقل میکنند. در این میان بعضیها بمب استرس و نگرانی هستند پس سعی کنید با شناختن این آدمها از آنان دوری و خود را واکسینه کنید.
افرادی که دروغ میگویند تکلیفشان معلوم است. آنها با دروغهای خود که مناسب با شرایط زمانی و مکانی از خودشان میبافند ترس را به دیگران القا میکنند. آدمهایی که اهل یک کلاغ چهل کلاغ کردن خبرها هستند و حوادث را با آب و تاب تعریف میکنند و هر طور دلشان میخواهد تفسیر میکنند. این آدمها ابایی ندارند از دروغ گفتن و برای شیرین کردن خودشان مقابل جمع هر قصهای را به هم میبافند.
طعنهزنها دسته دیگر هستند. این آدمها مثل مته مخ را سوراخ میکنند و مدام دنبال عیب و نقصهای طرف مقابل میگردند. آنها منتظرند تا شما دچار اشتباه شوید و همین را سوژه دست انداختن و کنایهزدن به شما کنند. این آدمها بر هم زننده آرامش هستند و با زبان چشم و حرکات بدن تمام انرژی منفی خود را به شما منتقل میکنند که اگر راه مقابله با این انسانها را نیاموزید نگرانی حاصل از این همنشینی شما را مغلوب خواهد کرد.
افراد شاکی را حتماً دیدهاید. آنهایی که مدام از همه چیز شکایت دارند. از زندگی، کار، همسر و حتی شیطنتهای فرزند. اینها مدام در همنشینی با شما انواع نگرانی و استرسها را به شما منتقل میکنند. مدام از شرایط موجود مینالند و روحتان را میآزارند. اگر نتوانید این رابطه پر چالش را مدیریت کنید کلاهتان پس معرکه است!
از افراد همهکاره، اما هیچکاره هم دوری کنید. این آدمها احساس میکنند هر کاری را بلدند و خود را در هر اموری متخصص میدانند. اگر برای مشکلات خود با آدمهای همهکاره مشورت کنید، مطمئن باشید از چاله به چاه میافتید، زیرا آنها علم کافی برای راهنمایی شما ندارند و به زودی از این مشورت پشیمان خواهید شد.
از آدمهایی که همیشه و در همه حال با خواستههای شما موافقند و هر چه بگویی بهبه و چهچه راه میاندازند، دوری کنید. این آدمها به ظاهر حامیان سفت و سختی هستند و مدام شما را به کاری که قصد دارید انجام دهید، تشویق میکنند، اما همین که پا در گود میگذارید احساس میکنید فقط خودتان هستید و دغدغههایی که برای خودتان تراشیدهاید. بهعنوان مثال شما قصد خرید خانه را دارید، اما پولتان کافی نیست. دوستان نزدیک شما را تشویق میکنند که پیش بروی و خانه را قولنامه کنی و اگر کم آوردی روی کمکشان حساب کنی، اما همین که به آنها نیاز پیدا کنید غیبشان میزند و مجبور میشوید خودتان مشکل را حل کنید. یا این آدمها در یک اعتصاب و اعتراض اداری تشویقت میکنند و قول میدهند پشتت بایستند، اما همین که به پشتوانه حمایتشان پیش رفتی پشتت را خالی میکنند و حمایتشان در حد همان چند کلام تشویقی باقی میماند. از این آدمها بهخصوص در محل کار باید دوری کرد.
آدمهای بیتحرک و خنثی هم موجب اضطراب میشوند. این آدمها اغلب برای رسیدن به هدف خاصی تلاش نمیکنند و زندگیشان باری به هر جهت است. از این آدمهای اصطلاحاً شب امتحانی که دقیقه ۹۰ به چیزی که لازم است فکر میکنند و چاره میاندیشند دوری کنید. این آدمها انگیزه خاصی برای تلاش ندارند و شما را در گرداب همنشینی با خود غرق میکنند. پس اگر انسان امیدوار و پرتلاشی هستید، مراقب این دسته از آدمها باشید.
در مسیر موفقیت اگر میخواهید کمتر نگرانی و یأس را تجربه کنید در معاشرت با آدمهای سختگیر دقت کنید. آنها عموماً زندگی را به خودشان و دیگران سخت میگیرند و مدام نگران اتفاقهایی هستند که شاید هرگز رخ نمیدهد. این آدمها بچهها را در تنگنا قرار میدهند و برای فرار از حوادث احتمالی در قفس انزوا زندانی میکنند و بهزعم خود، قصدشان مراقبت از اطرافیان است. آدمهای سختگیر همیشه دنبال سختترین راهها برای حل مسئله میگردند و مدام با نسخههای دشوار شما را دچار نگرانیها و استرس بیهوده میکنند. اگر این آدمها را در کنار خود دارید حتماً شیوه برخورد با آنها را بیاموزید. خودشیفتهها دسته دیگر هستند؛ این آدمها در زندگی فقط خودشان را میبینند و خودشان را قبول دارند. اینها مدام با منم منم کردنها و خودستایی از خودشان شما را دچار یأس و سرخوردگی میکنند. این آدمها شما را به مقایسه خود با دیگران وامیدارند و همین موجب تنش میشود.
آدمهای منفیباف و بدبین هم که تکلیفشان معلوم است. همه این گروه را به خوبی میشناسید. آدمهایی که مدام نیمه خالی لیوان را میبینند. مدام از لفظ نمیشود و نمیتوانی استفاده میکنند. از نظر این آدمها همیشه یک اتفاق آماده وقوع است. منفیبافها حتی از خندیدن میترسند و میگویند خنده گریه میآورد. اگر برای یک تصمیم مهم با آنها مشورت کنید، خواهید دید که فقط جنبههای منفی را بازگو میکنند و هرگز به جنبههای مثبت اشارهای ندارند. به همین دلیل شما را به نیت خیرخواهی، اما با شیوه بدبینی قصد دارند از خواسته خود منصرف کنند. وجود این آدمها در زندگی عین خوردن سم است. چون تکرار مدام «نمیشود» و «نمی توانی» موتور انگیزه و امید را در شما از کار میاندازد. ممکن است شما مغلوب تفکر این آدمها شوید. پس قدرت آدمهای منفی را در زندگی جدی بگیرید. این آدمها که به عالم و آدم شک دارند و از هر کاری خرده میگیرند، میتوانند موفقیت شما را به نابودی بکشانند. همنشینی با این آدمها شما را دائم دچار نگرانی میکند و بعد از مدتی شبیه او میشوید؛ و دسته آخر افراد پرخاشگر هستند که دوری از آنها را توصیه میکنم و اگر قرار است با آنها معاشرت کنید زبان ارتباط با آنها را مطالعه کنید، زیرا این آدمها مدام عصبانی و به هر بهانه کوچکی آماده دعوا کردن هستند. اگر همسرتان یک آدم پرخاشگر باشد تمام مدت رانندگی در کنار او، شما نگران خواهید بود که برخورد فیزیکی بین او و رانندههای دیگر صورت نگیرد. یا اگر فرزندتان پرخاشگر باشد مدام گوش به زنگید تا خبر دعوا و یک تنش جدید از مدرسه به شما بدهند. آدمهای پرخاشگر راههای ایجاد یک رابطه منطقی را بر خود و دیگران میبندند و گرهی را که با دست باز میشود سعی میکنند با دندان باز کنند. آدمهای اطراف خود را بشناسید و به موقع واکنش مناسب نشان بدهید. سعی کنید به جای عصبانی شدن در آن لحظه، طرف مقابل را درک کنید و بتوانید نگرانیاش را بفهمید.
منبع: مجله اینترنتی پارسی گو
درج مطالب مجله اینترنتی پارسی گو با ذکر منبع (www.parsigoo.com) بلامانع است.