مجله اینترنتی پارسی گو: موضوع مقاله ای که پیشرو دارید، سیاه نمایی در سینمای ایران است. این مقاله به قلم احمد طحانی نوشته شده و به فیلم خانه دختر را صرفا از دید یک مخاطب بررسی کرده است. این مقاله با محوریت نگاهی به فیلم خانه دختر نوشته شده است، اما در حقیقت مبحث سیاه نمایی در سینمای ایران را بررسی می کند. با ما همراه باشید:
احمد طحانی: عجیب است که موجی در کشور و در بین «مدعیان» روشنفکری به راه افتاده، چه در حوزه علوم سیاسی و اجتماعی و چه در عرصه های مختلف هنری، که همه چیز را در «سیاه نمایی» خلاصه می کند. کسانی که در پیشانی این جریان قرار دارند، اعم از فیلم ساز و نویسنده، یا تحلیلگر و روزنامه نگار، تلاش می کنند تا مفاهیم مورد نظر خود را به تلخ ترین شکل ممکن انعکاس دهند. این ماجرا البته از دو بعد مثبت و منفی قابل بررسی است. لکن عملکرد این جریان به شکلی است که از بعد مثبت آن چیز زیادی باقی نگذاشته است.
جریان مدعی روشنفکری در حقیقت تلاش می کند تا با سیاه نمایی روح و روان و وجدان مخاطب را به اصطلاح قلقلک دهد. اما چاشنی تلخی ها به اندازه ای است که فراتر از اثرگذاری مفید، نوعی حس ناامیدی و یأس در مخاطب ایجاد می کند. در حقیقت این حرکت باعث می شود تا مخاطب نه تنها اثر مورد نظر را درک نکند، بلکه با شبیه سازی و قرینه سازی سوژه با ذهنیات خود و با تجربیات تلخ شخصی، آن تلخی های تجربه شده عمق یابد!
من مدعی نقد فیلم نیستم. دانشی هم در این زمینه ندارم. همیشه مثل همه مردم به عنوان یک بیننده فیلم ها را دنبال کرده ام. بعضا نقد و آثار مربوط به آنها را هم خوانده ام و حتی در مورادی، نقدها، اخبار و حواشی یک فیلم مرا به دیدن آن ترغیب کرده است. موضوع این یادداشت هم مدتهاست در ذهن شکل گرفته است که حاصل دیدن سخنرانی های اساتید و شخصیت های سیاسی، فرهنگی و دینی و خواندن مقالات متعددی است که مرا واداشته تا به این موضوع فکر کنم. در مورد سیاه نمایی در سینمای ایران هم مطالب متعددی نوشته شده و هر کسی از زاویه دید خود به ماجرا نگریسته است. اما آنچه باعث شد این موضوع را کمی زودتر از آنچه در ذهن داشتم بنویسم، تماشای فیلم خانه دختر بود.
خانه دختر را شهرام شاه حسینی کارگردانی کرده است. نویسنده فیلم پرویز شهبازی است و تهیه کننده آن محمد شایسته. از بازیگران شاخص این فیلم هم باید به حضور حامد بهداد، باران کوثری، پگاه آهنگرانی و رعنا آزادی ور اشاره کرد. حضور این بازیگران، و نیز حضور کارگردانی که آثاری چون پرستاران و پیدا و پنهان را در کارنامه دارد و فیلمی نظیر سفر به چذابه را ساخته است، می تواند ذهنیت یک بیننده و طرفدار سینما را قبل از تماشای فیلم عوض و مثبت کند. چه رسد به حضور بازیگرانی که هر کدام در نوع خود وزنه ای محسوب می شوند. از حامد بهداد گرفته تا پگاه آهنگرانی. همین که مخاطب بداند رعنا آزادی ور و باران کوثری در فیلمی حضور دارند، طبیعتا قبل از تماشای فیلم دید مثبتی پیدا خواهد کرد. روشن است که منظور من تماشاگر معمول سینما است و نه منتقد یا کارشناس.
داستان فیلم خانه دختر، به زندگی دختری به نام سمیرا باز می گردد. سمیرا قرار است با منصور ازدواج کند. بازیگر سمیرا رعنا آزادی ور و بازیگر منصور حامد بهداد است. پگاه آهنگرانی و باران کوثری هم دوستان سمیرا و هم دانشگاهی های او هستند. داستان فیلم از قبل از مراسم عقد و عروسی سمیرا و منصور شروع می شود و ظاهرا نویسنده قصد دارد تا زشتی و تلخی یک حرکت ناشایست قبل از ازدواج، یعنی آزمایش بکارت را تصویر کند. موضوع، موضوعِ خوبی است و با توجه به وضعیت کشور و تغییراتی که در سبک زندگی جامعه در حال رخ دادن است، اهمیتش هم کم نیست. واقعیت این است که طیفی از جامعه به سرعت در حال تغییر دادن سبک زندگی خود است و تأثیر رسانه ها و فضای مجازی، به روشنی و وضوح در زندگی این طیف قابل مشاهده است. از سوی دیگر، طیف دیگری از جامعه، با حفظ سنت ها و ارزش ها، به شکلی سنجیده سبک زندگی خود را آرام آرام به روز می کند. اما نکته مهم این است که این دو طیف بهم گره خورده اند و در حقیقت، به هیچ وجه نمی توان آنها را از هم جدا کرد. حتی اگر در ظاهر هم افرادی از یک طیف و یک جریان باشند، در باطن تفاوت ها پابرجاست. بنابراین موضوع دارای اهمیت است و برای ساخت فیلم جذاب.
در فیلم خانه دختر، مادر منصور بدون اطلاع قبلی، سمیرا را برای تست پزشکی پرده بکارت به مطب دکتر می برد. آنگونه که در فیلم می بینیم، حتی منصور هم از این ماجرا اطلاع ندارد. از سوی دیگر، سمیرا به شدت شوکه می شود و با ناراحتی از مطب دکتر به شکل قهر یا فرار خارج می شود. در همین قسمت فیلم، اگر هر دو طیفی از جامعه که عرض شد، بیننده فیلم باشند، هر کدام به نوعی این ماجرا را تفسیر و تعبیر می کنند. اما آنچه می تواند وجه مشترک این دو طیف باشد، بد سلیقگی مادر منصور است! در حقیقت این سوال به وجود می آید که چرا بی خبر باید چنین اتفاقی بیافتد؟ تصور کنید مادر منصور ماجرا را به پسرش بگوید و منصور همسرش را راضی کند و صبح همه خوش خوشان به مطب دکتر بروند و معاینه کنند. یا اگر مشکلی باشد، سمیرا امتناع کند و داستان به شکل دیگری پیش برود. من اسم این بی سلیقگی را در فیلم می گذارم سیاه نمایی. بله؛ این سیاه نمایی است. حتی اگر در جامعه، به مقدار و مقیاس بسیار کم هم این اتفاق افتاده باشد، باز نمود آن در یک فیلم، به هیچ وجه توجیه پذیر نیست. از سوی دیگر، نمی توان از نویسنده پذیرفت که تعمدی در کار نبوده و داستان خود به خود به این شکل پیشرفته است. چراکه خط و مسیر داستان اتفاقا با همین کج سلیقگی و سیاه نمایی شکل می گیرد و ادامه می یابد.
برگردیم به حال و روز سیاه نمایی در سینما. از نظر من ماجرا به «جدایی نادر از سیمین» بر می گردد. اگرچه قبل از آن نیز به وفور شاهد سیاه نمایی در فیلم ها هستیم. مثلا در فیلم دختران انتظار، صرفا بدبختی روزانه مردم را می بینیم که هر روز هم از قبل بدتر می شود. اما فیلم اصغر فرهادی، و نقد هایی که به آن صورت گرفت، در حقیقت نقطه عطفی در تاریخ سیاه نمایی در سینما محسوب می شود. در فیلم فرهادی، همانطور که منتقدان بیان کرده اند، همه دروغ می گویند. در این فیلم همه مشکل دارند و در تلاشند تا از بدبختی خود، حتی به وسیله دروغ هم که شده، بکاهند! پس از این فیلم نیز فیلم های دیگری ساخته شدند که به همین نحو عمل کردند و به اندازه ای روی تاریکی ها و مشکلات جامعه فوکوس کردند، که از «نقد منطقی» در حقیقت به «سیاه نمایی» رسیدند.
در فیلم خانه دختر، نکات فراوان دیگری هم وجود دارد که سوالات فراوانی را در ذهن مخاطب به وجود می آورد. جالب اینکه جزئیات این فیلم هم در راستای سیاه نمایی است. مثلا وقتی سمیرا از مطب دکتر بیرون می زند و تلفن منصور را می گیرد، او تصادف کرده و موبایلش در ماشین جا مانده و پاسخ نمی دهد. نویسنده و کارگردان شاید می خواهند به مخاطب بفهمانند که اگر منصور پاسخ می داد، همسرش آرام می شد و جانش را از دست نمی داد. نظیر این صحنه به فور در فیلم مشاهده می شود. برخورد تلخ و سرد پدر سمیرا با همه، پیامک هایی که پس از مرگ سمیرا از گوشی او به دست دوستانش می رسد و… در تمامی این صحنه نوعی از سیاه نمایی وجود دارد.
سوال اصلی من در این فیلم این است که چرا باید سمیرا به خاطر این اتفاق جان خود را از دست بدهد؟ آیا این اتفاق برای تأثیرگذاری بیشتر رخ می دهد؟ آیا نظیر این اتفاق در فضای واقعی جامعه رخ داده است؟ آیا اگر افراد دیگری به جای سمیرا و منصور باشند، به همین شکل عمل می کنند؟ چرا سمیرا قبل از مراجعه به پزشک شاد و آرام است اما به محض مراجعه به مطب بهم می ریزد؟ آیا منصور در جریان مشکل سمیرا قرار دارد؟ و اگر ندارد (که ندارد) چرا سمیرا در برخوردهایش با منصور هیچگونه نگرانی ندارد؟
منتقدان و نویسندگان حرفه ای سینما به نکات دیگری درباره این فیلم نیز اشاره کرده اند که در پایان این یادداشت، بعضی از آنها را مرور می کنیم: صلابت و شادابی نداشتن سمیرا. منفعل بودن سمیرا. نبود گره گشایی مناسب در داستان، نداشتن کلیتی هدفمند و… مبهم بودن شخصیت منصور که در جایی بسیار منطقی است و در جایی دیگر بهم ریخته و پریشان، اغراق در صحنه هایی از فیلم مانند پریشانی شخصیت سمیرا پس از مراجعه به پزشک و نیز ابهام در جزئیات فیلم مانند برخورد دوستان سمیرا با یکدیگر و… . واقعیت می تواند مانند آینه، مشکلات و معایب جامعه و واقعیت های درونی آنرا به مخاطب نشان دهد. مطمئنا بزرگ کردن این مشکلات، در نمود بهتر آن موثر است و این نمود به دیده شدن و در نهایت رفع و رجوع آن کمک می کند. اما گاهی این بزرگ نمایی به حدی می رسد که وارد مرز سیاه نمایی می شود.
امروز که نویسندگان، سخنرانان، شخصیت های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، و به ویژه هنرمندان، به نوعی صدا و تصویر نخبگانی جامعه محسوب می شوند، می توانند با عملکرد خویش به رفع مشکلات جامعه کمک کنند و حال جامعه را بهبود بخشند، یا می توانند با سیاه نمایی منجر به بدتر شدن وضعیت روح و روان جامعه شوند. به نظر می رسد جریان مدعی روشنفکری، بحث انعکاس مشکلات جامعه را با سیاه نمایی اشتباه گرفته است و از اینرو، در سخنرانی ها می بینیم که به جای اشاره به یک مشکل و نقد و بررسی یک مسئول، کل هویت فرهنگی جامعه زیر سوال می رود و دست به سیاه نمایی می زنند. بله؛ باید نقد کرد و مشکلات را انعکاس داد؛ اما به شکلی منطقی و معقول!
نویسنده: احمد طحانی.
منبع: مجله اینترنتی پارسی گو
درج مطالب مجله اینترنتی پارسی گو با ذکر منبع (www.parsigoo.com) بلامانع است.